آمار مطالب

کل مطالب : 1892
کل نظرات : 71

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 1

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 4668
باردید دیروز : 4495
بازدید هفته : 4668
بازدید ماه : 19976
بازدید سال : 210384
بازدید کلی : 535082
تبلیغات
<-Text2->
نویسنده : سید محمد سیداصیل
تاریخ : چهار شنبه 1 دی 1395
نظرات

در گفت و گو با سید احمد وكیلیان:

*یلدا یعنی چه؟ چرا اسم دخترها را یلدا می گذارند و اسم پسرها نه؟ چرا شب یلدا پیش مردم این همه عزیز است؟ چرا در شب یلدا هندوانه می خورند؟
یلدا واژه ای سریانی است و به معنی میلاد و تولد، چون شب یلدا را با میلاد مسیح تطبیق می كرده اند و شاید به همین خاطر این اسم را بر دخترها می گذارند. از طرفی در ادبیات ما، سیاهی گیسوی یار را به شب یلدا تمثیل می كنند.
 
لطفا به ادامه مطلب بروید
تعداد بازدید از این مطلب: 436
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


نویسنده : سید محمد سیداصیل
تاریخ : یک شنبه 11 مهر 1395
نظرات

لطفا به ادامه مطلب بروید

تعداد بازدید از این مطلب: 683
موضوعات مرتبط: سرگرمی , ادبیات , ,
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


نویسنده : سید محمد سیداصیل
تاریخ : سه شنبه 15 تير 1395
نظرات
 
تا پنج-شش سالگی متوجه هیچ چیز نبودم اما از وقتی که اطرافیانم گلهای داخل باغچه را با رنگ‌های سرخ، زرد و سفید نامگذاری کردند و از قشنگی نور خورشید حرف می‌زدند متوجه نقیصه خودم شدم آری؛ من نابینای مادرزادی بودم یعنی هیچ گاه چهره مادرم را ندیدم و هرگز لبخند پدر رنج کشیده‌ام را در صورتش مشاهده نکردم. 

این گونه بود که حسرت برای همیشه پا به زندگی من گذاشت. حسرت اینکه چرا نباید پدر و مادرم را ببینم؟ حسرت اینکه به چه دلیل نمی‌توانم پاییز و شکوه بهار را مشاهده کنم؟ اصلا چرا من نباید مانند بقیه همسن و سالهایم از دیدن دنیا لذت ببرم و...
 
لطفا بروید به ادامه مطلب
تعداد بازدید از این مطلب: 492
موضوعات مرتبط: مذهبی , تلنگر , ادبیات , داستان , ,
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


نویسنده : سید محمد سیداصیل
تاریخ : دو شنبه 31 خرداد 1395
نظرات

شعری از ملک الشعرای بهار

 

ساخت کد موزیک آنلاین

 

تعداد بازدید از این مطلب: 922
موضوعات مرتبط: ادبیات , شعر , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : سید محمد سیداصیل
تاریخ : یک شنبه 30 خرداد 1395
نظرات

ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﯽ ﺩﺭ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺳﺮ ﺳﺒﺰ ﻭ ﺷﺎﺩﺍﺏ ﺣﮑﻤﺮﺍنی ﻣﯿﮑﺮﺩ

ﺭﻭﺯﯼ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺷﺪ ﻭ ﻃﺒﯿﺒﺎﻥ ﺍﺯ درمان ﺑﯿﻤﺎﺭﯾﺶ ﻋﺎﺟﺰ ﻣﺎﻧﺪند ﻭ ازﺷﺎﻩ ﻋﺬﺭ ﺧﻮﺩ

ﺭﺍ ﺧﻮاﺳﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﺳتﺷﺎﻥ کاری ﺳﺎﺧﺘﻪ ﻧﯿﺴﺖ .

ﺷﺎﻩ ﻫﻢ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺟﺎﻧﺸﯿﻦ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻭﻓﺎﺕ ﺍﻋﻼم ﻧﻤﺎﯾﺪ . 

ﺷﺎﻩ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ کسی را ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯿﻨﻤﺎﯾﻢ ،

که ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻭﻓﺎﺕ ﻣﻦ ﯾﮏ ﺷﺐ ﺩﺭ ﻗﺒﺮی که برای من آماده کرده اند ﺑﺨﻮﺍبد !

ﺍﯾﻦ ﺧﺒﺮ ﺩﺭ ﺳﺮﺍﺳﺮ ﮐﺸﻮﺭ ﭘﺨﺶ ﺷﺪ

ﻭﻟﯽ ﮐﺴﯽ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﺸﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻗﺒﺮﺑﺨﻮﺍﺑﺪ .

ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺣﺎﺿﺮ ﺷﺪ ﺗﺎ ﺩﺭاﯾﻦ ﻗﺒﺮ بخوابد

تعداد بازدید از این مطلب: 554
موضوعات مرتبط: تلنگر , ادبیات , داستان , ,
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


نویسنده : سید محمد سیداصیل
تاریخ : جمعه 28 خرداد 1395
نظرات

گاوه ما ما می کرد
گوسفنده بع بع می کرد
سگه واق واق می کرد

و همه با هم فریاد می زدند حسنک کجایی...
شب شده بود اما حسنک به خانه نیامده بود. حسنک مدت های زیادی است که به خانه نمی آید. او به شهر رفته و در آنجا شلوار جین و تی شرت های تنگ به تن می کند. او هر روز صبح به جای غذا دادن به حیوانات جلوی آینه به موهای خود ژل می زند. موهای حسنک دیگر مثل پشم گوسفند نیست چون او به موهای خود گلت می زند.
دیروز که حسنک با کبری چت می کرد. کبری گفت تصمیم بزرگی گرفته است. کبری تصمیم داشت حسنک را رها کند و دیگر با او چت نکند چون او با پتروس دوست شده بود. پتروس همیشه پای کامپیوترش نشسته بود و چت می کرد. پتروس دید که سد سوراخ شده اما انگشت او درد می کرد چون زیاد چت کرده بود. او نمی دانست که سد تا چند لحظه ی دیگر می شکند. پتروس در حال چت کردن غرق شد!
برای مراسم دفن او کبری تصمیم گرفت با قطار به آن سرزمین برود اما کوه روی ریل ریزش کرده بود. ریزعلی دید که کوه ریزش کرده اما حوصله نداشت. ریزعلی سردش بود و دلش نمی خواست لباسش را در آورد. ریزعلی چراغ قوه داشت اما حوصله دردسر نداشت. قطار به سنگ ها برخورد کرد و منفجر شد. کبری و مسافران قطار مردند.
اما ریزعلی بدون توجه به خانه رفت. خانه مثل همیشه سوت و کور بود .الان چند سالی است که کوکب خانم همسر ریزعلی مهمان ناخوانده ندارد او حتی مهمان خوانده هم ندارد. او حوصله ی مهمان ندارد. او پول ندارد تا شکم مهمان ها را سیر کند. او در خانه تخم مرغ و پنیر دارد اما گوشت ندارد. او کلاس بالایی دارد او فامیل های پولدار دارد. او آخرین بار که گوشت قرمز خرید چوپان دروغگو به او گوشت خر فروخت.
اما او از چوپان دروغگو گله ندارد چون دنیای ما خیلی چوپان دروغگو دارد .

به همین دلیل است که دیگر در کتاب های دبستان آن داستان های قشنگ وجود ندارد!!!.

 

تعداد بازدید از این مطلب: 586
موضوعات مرتبط: تلنگر , ادبیات , داستان , ,
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


نویسنده : سید محمد سیداصیل
تاریخ : پنج شنبه 27 خرداد 1395
نظرات

تعدادي موش رو دانشمندان داخل يك استخر اب انداختند
تمامي موشها فقط ١٧دقيقه توانستند زنده بمانند و در نهايت خفه شدند!!!
دوباره دانشمندان با اينكه ميدانستند موش بيش از ١٧دقيقه زنده نمي مانند
تعداد ديگري موش رو به داخل همان استخر انداختند و با علم ١٧دقيقه تا مرگ موشها
تمامي موشها رو قبل از ١٧ دقيقه از اب جمع كردند وتمامي انها زنده ماندند!!!!
موشها پس از مدتي تنفس و استراحت  دوباره به اب انداخته شدند !!!!!

حدس ميزنيد اين بار چند دقيقه زنده ماندند؟

؟؟؟؟؟؟؟

لطفا به ادامه مطلب بروید

تعداد بازدید از این مطلب: 532
موضوعات مرتبط: تلنگر , ادبیات , داستان , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : سید محمد سیداصیل
تاریخ : چهار شنبه 26 خرداد 1395
نظرات

غزلیات حافظ به صورت صوتی خواجه شمس الدین محمدبن بهاالدین حافظ شیرازی در سال ۷۲۷ هجری قمری به دنیا آمد و تا سال ۷۹۲ زندگی کرد. حافظ شیرازی به لسان الغیب نیز معروف بود و از شاعران بزرگ سده هشتم ایران و یکی از سخنوران نامی‌جهان است. بیشتر شعر‌های حافظ غزل هستند و از این رو به مجموعه اشعار او غزلیات حافظ نیز گفته میشود. در این مطلب غزلیات حافظ را به صورت صوتی برایتان فراهم کرده ایم که میتوانید در کامپیوتر و یا گوشی موبایل خود از آن لذت ببرید.

مشخصات:
● تعداد : ۴۹۵ فایل صوتی
● زمان : ۱۲ ساعت و ۲۴ دقیقه
● فرمت : MP3
● کیفیت : ۱۶ کیلوبیت

رمز فایل: www.downloadsoftware.ir

دانلود با لینک مستقیم

نمونه یکی از فایل های صوتی را بشنوید( فلش پلیر):

تعداد بازدید از این مطلب: 605
موضوعات مرتبط: ادبیات , شعر , ,
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


نویسنده : سید محمد سیداصیل
تاریخ : پنج شنبه 20 خرداد 1395
نظرات

تعداد بازدید از این مطلب: 707
موضوعات مرتبط: ویدئو , ادبیات , شعر , ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


نویسنده : سید محمد سیداصیل
تاریخ : شنبه 1 خرداد 1395
نظرات

قَــبــرها پُـر اَست اَز جَوانانـــی كه می خواستَند دَر پـیری توبـه كُننَد !!!

 

همه ی انسان ها با هم برابرند

اما بعضی ها برابر ترند !!!

و

این را هم بخوانید و تامل کنید!  :

 

توی قصابی یه پیرزن اومد تو و یه گوشه وایستاد .....

یه آقای خوش تیپی هم اومد تو گفت: ابرام آقا قربون دستت پنج کیلو فیله گوساله بکش عجله دارم .....

آقای قصاب شروع کرد به بریدن فیله و جدا کردن اضافه‌هاش .....

همینجور که داشت کارشو می‌کرد رو به پیرزن کرد گفت: چی مِخی نِنه ؟

پیرزن اومد جلو یک پونصد تومنی مچاله گذاشت تو ترازو گفت: هَمینو گُوشت بده نِنه .....

قصاب یه نگاهی به پونصد تومنی کرد گفت: پُونصَد تُومَن فَقَط اّشغال گوشت مِشِه نِنه بدم؟
پیرزن یه فکری کرد گفت بده نِنه!

قصاب آشغال گوشت‌های اون جوون رو می‌کند می‌ذاشت برای پیره زن .....

اون جوونی که فیله سفارش داده بود همین جور که با موبایلش بازی می‌کرد گفت: اینارو واسه سگت می‌خوای مادر؟

پیرزن نگاهی به جوون کرد گفت: سَگ؟

جوون گفت اّره .سگ من این فیله‌ها رو هم با ناز می‌خوره . سگ شما چجوری اینا رو می‌خوره؟

پیرزن گفت: مُخُوره دیگه نِنه .شیکم گشنه سَنگم مُخُوره .....

جوون گفت نژادش چیه مادر؟ پیرزنه گفت بهش میگن تُوله سَگِ دوپا نِنه .

اینا رو برا بچه‌هام می‌خام اّبگوشت بار بذارم!!!

جوونه رنگش عوض شد ..... یه تیکه از گوشتای فیله رو برداشت گذاشت رو آشغال گوشتای پیرزن .....

پیرزن بهش گفت: تُو مَگه اینارو برا سگت نگرفته بُودی؟

جوون گفت: چرا !!

"پیرزن گفت: ما غِذای سَگ نِمُخُوریم نِنه ....."

بعد گوشت فیله رو گذاشت اون طرف و آشغال گوشتاش رو برداشت و رفت....

تعداد بازدید از این مطلب: 790
موضوعات مرتبط: تلنگر , ادبیات , داستان , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : سید محمد سیداصیل
تاریخ : دو شنبه 27 ارديبهشت 1395
نظرات

یکی از کانالها یه برنامه مستند حیات وحش رو پخش میکرد.
نشون میداد یه گروه محقق یه سری لاشه مرغ رو داخل یه توری گذاشته بودن و چند گودال به فاصله های 10-20 متر از هم حفر کرده بودن!
بعد از مدتی یه روباه اومد و کمی بو کشید و یه مقدار این لاشه مرغا رو جابجا کرد و رفت؛ کارشناس تیم رو به دوربین کرد و گفت این الان میره و بقیه گله و دوستاش رو میاره؛ و با استفاده از یه ربات جرثقیل توری رو جابجا کردن و اوردن تو گودال دوم و استتارش کردن و با یه مایعی که اسپری کردن اثر بو رو از مسیر از بین بردن!

تعداد بازدید از این مطلب: 578
موضوعات مرتبط: ادبیات , داستان , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : سید محمد سیداصیل
تاریخ : پنج شنبه 23 ارديبهشت 1395
نظرات

لطفا برای مشاهده مطالب جالب و خواندنی روی تصویر بالا کلیک کنید

تعداد بازدید از این مطلب: 682
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


نویسنده : سید محمد سیداصیل
تاریخ : پنج شنبه 23 ارديبهشت 1395
نظرات

لطفا کلیک کنید

تعداد بازدید از این مطلب: 625
موضوعات مرتبط: ادبیات , داستان , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : سید محمد سیداصیل
تاریخ : پنج شنبه 23 ارديبهشت 1395
نظرات

لطفا برای مشاهده اینجا کلیک کنید

تعداد بازدید از این مطلب: 633
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


نویسنده : سید محمد سیداصیل
تاریخ : چهار شنبه 22 ارديبهشت 1395
نظرات

شخصی میگفت:

یک گاری چی در محلمان بود، که نفت می برد و به او عمو نفتی می گفتند.
یک روز مرا دید و گفت آقا سلام، ببخشید خانه تان را گازکشی کرده اید؟
گفتم بله
گفت: فهمیدم چون سلام هایت تغییر کرده!
تعجب کردم گفتم: یعنی چه؟
گفت: قبل از اینکه خانه ات گازکشی شود، خوب مرا تحویل می گرفتی، حالم را می پرسیدی، هم? اهل محل همین طور هستند.هرکس خانه اش گازکشی می شود دیگر سلام و احوالپرسی او تغییر می کند.
فهمیدم سی سال، سلامم بوی نفت می داد.
سی سال او را با خوشرویی تحویل گرفتم,خیال می کردم خیلی با اخلاقم ولی حالا که خانه را گازکشی کردم ناخودآگاه فکر کردم نیازی به او نیست و نحوه برخوردم فرق کرده بود.

یادمان باشد ، سلاممان بوی نیاز ندهد

 

تعداد بازدید از این مطلب: 643
موضوعات مرتبط: تلنگر , ادبیات , داستان , ,
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


نویسنده : سید محمد سیداصیل
تاریخ : شنبه 11 ارديبهشت 1395
نظرات


از پدر گر قالب تن یافتیم از معلم جان روشن یافتیم


هر روزت مبارک . . .

معلم امانت داری است که امانت او غیر از همه امانت هاست، انسان امانت اوست
امام خمینی (رضوان ألله تعالی علیه)

*ای بزرگ امانتدار تاریخ، روزت مبارک باد.*



معلم پارچه ی لطیف زر بفتی است با تار محبت و پود علم. (دکتر سنگری)
معلمی شغل نیست، عشق است،اگر به عنوان شغل انتخابش کردی!رهایش کن و اگر عشق توست،مبارک باد!

(معلم شهید،محمدعلی رجایی)

 

تعداد بازدید از این مطلب: 456
موضوعات مرتبط: ادبیات , ,
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


نویسنده : سید محمد سیداصیل
تاریخ : پنج شنبه 2 ارديبهشت 1395
نظرات

تفاوت عشق و ازدواج...

یک روز پدر بزرگم برام یه کتاب دست نویس آورد، کتابی بسیار گرون قیمت  و با ارزش. وقتی به من داد، تاکید کرد که این کتاب مال توئه مال خود خودته، و من از تعجب شاخ در آورده بودم که چرا باید چنین هدیه با ارزشی رو بی هیچ مناسبتی به من بده. من اون کتاب رو گرفتم و یه جایی پنهونش کردم!چند روز بعدش به من گفت کتابت رو خوندی ؟ گفتم نه، وقتی ازم پرسید چرا گفتم گذاشتم سر فرصت بخونمش، لبخندی زد و رفت.

تعداد بازدید از این مطلب: 706
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : سید محمد سیداصیل
تاریخ : دو شنبه 30 فروردين 1395
نظرات

همایون حسینیان شاعر طنزپرداز کشورمان در شب شعر «در حلقه رندان»شعری درباره پوستر تبلیغاتی اخیر رییس جمهور سابق کشورخواند.

به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو؛ همایون حسینیان شاعر طنزپرداز کشورمان در 130اُمین برنامه شب شعر طنز «در حلقه رندان»، که یک‌شنبه 29 فروردین، در حوزه هنری برگزار شد، اشعاری درباره پوستر تبلیغاتی اخیر رییس جمهور سابق کشور و همچنین شعری دیگر درباره فضای مجازی و آسیب های آن خواند. بخش هایی از اشعار حسینیان به شرح زیر است.

چه بچگانه درون موبایل غرق شدید

بزرگسال‌نماها، همیشه کودک‌ها

موبایل‌هایی به ظاهر رفیق و باطن سوز

به دست شیک، ولیکن شبیه فندک‌ها

در این فضای دروغین که نام شخصیت است

چقدر زهره و زیور شده فلامک‌ها

خشکسالی شده ای بارش باران برگرد

هست باریدن تو کشت فراوان برگرد

راه بستند سر گردنه یارانت را

خاصه در دور و بر گردنه حیران برگرد

هست بسیار گران هر چه که در دکان است

ای که داری به برت گوجه ارزان، برگرد

منبع:http://www.shahrekhabar.com

تعداد بازدید از این مطلب: 614
موضوعات مرتبط: خبرها , ادبیات , شعر , ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


نویسنده : سید محمد سیداصیل
تاریخ : یک شنبه 29 فروردين 1395
نظرات

داستان زیر، داستان عشق شهریار که عشقی جان‌گداز و سوزناک است را روایت می‌کند که بسیار زیبا و عاشقانه است و زمانی که خيال شهريار در آسمان جوانی‌هایش بال می‌گشاید و می‌گوید:

تعداد بازدید از این مطلب: 513
موضوعات مرتبط: ادبیات , شعر , ,
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


نویسنده : سید محمد سیداصیل
تاریخ : یک شنبه 29 فروردين 1395
نظرات

فایل صوتی اولین قسمت و شروع شاهنامه را بشنوید:

 

تعداد بازدید از این مطلب: 744
موضوعات مرتبط: موسیقی , ادبیات , شعر , داستان , ,
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


نویسنده : سید محمد سیداصیل
تاریخ : پنج شنبه 26 فروردين 1395
نظرات

شعر یار قاصیدی با صدای شاعر خطه‌ی آذربایجان ایران : استاد مرحوم انده‌یاد شهریار

 

متن شعر همراه ترجمه‌ی فارسی در ادامه مطلب ، لطفا

موسیقی آنلاین ( یار قاصیدی) با صدای علی پرکار رابشنوید:

 

تعداد بازدید از این مطلب: 739
موضوعات مرتبط: موسیقی , ادبیات , شعر , ,
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


نویسنده : سید محمد سیداصیل
تاریخ : پنج شنبه 5 فروردين 1395
نظرات

بهار آمد، بهار من نیامد
.................................................. .....

بهــــــار آمد، بهــــار من نیامد
گل آمـــد، گلعـــــزار من نیامد


برآوردند سر از شاخه، گل ها
گلی بر شاخسار من نیــــامد

چراغ لاله روشن شد به صحرا
چــــــراغ شام تار من نیـــــامد


جهان را انتظــــــار آمد به پایان
به پایان انتظــــــــــار من نیامد

تعداد بازدید از این مطلب: 529
موضوعات مرتبط: مذهبی , ادبیات , شعر , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : سید محمد سیداصیل
تاریخ : سه شنبه 25 اسفند 1394
نظرات


عکس هایی از فصل زیبای بهار

انشاء اول در مورد بهار :

وقتي که آخرين روزهاي زمستان در حال گذشتن است همه مردم در انتظار فرارسيدن عيد نوروز هستند و با خريد و خانه تکاني به استقبال عيد نوروز ميروند
براي ما خيلي مهم است که در لحظه تحويل سال و آغاز سال نو همه جاي خانه تميز و مرتب باشد.
بعضي ها آنقدر درگير کارهاي عيد ميشوند که فراموش ميکنند در واقع اين بهار است که با خود نوروز را مي آورد و از آمدن بهار غافل ميشوند
بله بهار @ بهار فصل گل و جوانه است در اين فصل مورچه ها از لانه هايشان بيرون مي آيند و درب خانه هايشان را تميز و مرتب ميکنند و خاکهاي اضافه که همراه باران بصورت گل و لاي وارد لانه شده را بيرون مي ريزند و کم کم شروع ميکنند به جمع آوري آذوقه براي فصل پاييز و زمستان
با آمدن بهار هوا گرم و گرم تر ميشود و کم کم بايد لباسهاي زمستاني را بشوييم و تا کرده و در گنجه قرار دهيم تابراي زمستان بعدي آماده باشند.
وقتي تعطيلات نوروز فرار ميرسد همه به ديدار بزرگتر ها ميروند و بعد از آن بزرگتر ها به بازديد کوچکتر ها ميروند و اين رسم بسيار خوبي است که ما از آن آداب احترام به بزرگتر را ياد ميگيريم.
معمولا بزرگتر ها به بچه ها عيدي ميدهند و بچه ها از گرفتن عيدي خيلي خوشحال ميشوند
در فصل بهار و عيد نوروز همه لباس نو به تن ميکنند و بيشتر مردم خوشحال هستند ولي مانبايد فراموش کنيم که قبل از عيد به فقرايي که ميشناسيم کمک کنيم تا آنها هم بتوانند لباس نو و آجيل و شيريني بخرند و خوشحال شوند.

لطفا به ادامه مطلب بروید

تعداد بازدید از این مطلب: 711
موضوعات مرتبط: ادبیات , آموزشی و درسی , ,
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


نویسنده : سید محمد سیداصیل
تاریخ : چهار شنبه 21 بهمن 1394
نظرات

از خون جوانان وطن لاله سالار عقیلی

بند یک
هنگام می و فصل گل و گشت چمن شد
در بار بهاری تهی از زاغ و زغن شد
از ابر کرم، خطه ری رشک ختن شد
دلتنگ چو من مرغ قفس بهر وطن شد

چه کجرفتاری ای چرخ
چه بد کرداری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ
نه دین داری،
نه آیین داری ای چرخ


بند دو

در ادامه مطلب لطفا

تعداد بازدید از این مطلب: 702
موضوعات مرتبط: موسیقی , ادبیات , شعر , ,
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


نویسنده : سید محمد سیداصیل
تاریخ : سه شنبه 20 بهمن 1394
نظرات

 بابا با صدای محمد یاوری:

کی بابای من رو دیده کی .. پای حرفاش نشسته..
کی دیده بابام بخوابه .. یه بابای پیر و خسته…

تعداد بازدید از این مطلب: 519
موضوعات مرتبط: موسیقی , ویدئو , ادبیات , شعر , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : سید محمد سیداصیل
تاریخ : دو شنبه 12 بهمن 1394
نظرات

یکی از علما چند شب در هیأتی منبر رفت. شب آخر، پاکت چند شبی را که منبر رفته بود از صاحب مجلس گرفت. شخصی جلوی عالم را گرفت و گفت: «حاج آقا! بی‌زحمت یک دعا در گوش من بخوانید». آن عالم دعا را خواند. بعد آن شخص گفت: «آقا! من را حلال کنید». حاج آقا گفت: «حلالت کردم». چند دقیقه بعد آن عالم رفت تا برای خانه‌اش خرید کند. وقتی خواست پول اجناس را به صاحب مغازه بدهد، دست کرد داخل جیبش و دید ای داد بی‌داد! خبری از پول و پاکت نیست. عالم به لهجه ترکی گفت: «ددم وای! حلالش هم کرده‌ام».

تعداد بازدید از این مطلب: 675
موضوعات مرتبط: تلنگر , ادبیات , داستان , ,
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


نویسنده : سید محمد سیداصیل
تاریخ : چهار شنبه 30 دی 1394
نظرات

روزگاری یک کشاورز در روستایی زندگی می کرد که باید پول زیادی را که از یک پیرمرد قرض گرفته بود ، پس می داد . کشاورز دختر زیبایی داشت که خیلی ها آرزوی ازدواج با او را داشتند …
وقتی پیرمرد طمعکار متوجه شد کشاورز نمی تواند پول او را پس بدهد ، پیشهاد یک معامله کرد و گفت اگر با دختر کشاورز ازدواج کند بدهی او را می بخشد ! دخترش از شنیدن این حرف به وحشت افتاد و پیرمرد کلاه بردار برای اینکه حسن نیت خود را نشان بدهد گفت :

تعداد بازدید از این مطلب: 591
موضوعات مرتبط: تلنگر , ادبیات , داستان , ,
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2


نویسنده : سید محمد سیداصیل
تاریخ : سه شنبه 22 دی 1394
نظرات

شمشیر عجم منتظر رخصت جنگ است #مکه بشود مرکز #ایران چه قشنگ است ما منتظر حمله ای از سوی حجازیم تا بین #بقیع ش حرمی ناب بسازیم "یاحیدرکرار" زند نقش به زودی بر پرچم سبز #عربستان سعودی از روضه ی عباس شرف یاد گرفتیم یک عمر از او یکسره امداد ...

 

تعداد بازدید از این مطلب: 589
موضوعات مرتبط: عکس , ادبیات , شعر , ,
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2


نویسنده : سید محمد سیداصیل
تاریخ : دو شنبه 14 دی 1394
نظرات

اهل ایرانم
روزگارم بد نیست
کشوری دارم من
که به اذعان خود غربیها
قدرت اول این منطقه است
چه کسی بود صدا زد تحریم؟!
چه کسی بود صدا زد لوزان!
سخن از افراط و سخن از تفریط است
من در این آبادی
دیپلماتی را دیدم
که همه اش میخندید
و رییسی که مرا اهل جهنم دانست
وبه من گفت که دلواپس چی هستی تو؟
رو به او کردم و با فرم ملیحی
که خودش میداند
همزبان گشتم و با او به سخن بنشستم
و برایش گفتم
آنچه را میدانم:
دل من آرام است
و دگر نیست دلم دلواپس
من خدایی دارم که دراین نزدیکی است
و دلم قرص به مردی است بزرگ
رهبری دارم من
رهرو راه علی(ع)
رهبری دارم من
که در این ورطه وانفسایی
و در این طوفانها
چشم در چشم دل او بستم
و دلم چون یک کوه
تکیه دارد به دل دریایش!
تو بگو یک ذره
تو بگو یک لحظه
نیستم دلواپس
چون که بعد از الله
که خدا حفظ کند آقا را
بگو ان شاءالله
چشم امید به دستان علی دارم من
او بگوید همگی میجنگیم
او بخواهد همگی میمیریم
او اگر امر کند
انتقام فدک و کرب و بلا را یکجا
ما از این دشمن دون میگیریم!

تعداد بازدید از این مطلب: 816
موضوعات مرتبط: مذهبی , ادبیات , شعر , ,
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


نویسنده : سید محمد سیداصیل
تاریخ : شنبه 5 دی 1394
نظرات


گفت دانایی که : گرگی خیره سر

/هست پنهان در نهاد هر بشر لاجرم جاری است پیکاری سترگ / روز و شب ما بین این انسان و گرگ زور بازو چاره این گرگ نیست / صاحب اندیشه داند چاره چیست ای بسا انسان رنجور و پریش / سخت پیچیده گلوی گرگ خویش ای بسا زور افرین مرد دلیر/ هست در چنگال گرگ خود اسیر هر که گرگش را در اندازد به خاکفته رفته میشود انسان پاک و انگه با گرگش مدارا میکند /خلق و خوی  گرگ پیدا میکند در جوانی جان گرگت را بگیر/وای اگر این گرگ گردد با تو پیر روز پیری گرچه باشی همچو شیر/ناتوانی در مصاف گرگ پیر دامها گر یکدگر را میدرند /گرگهاشان رهنما و رهبرند این که انسان هست اینسان دردمند / گرگهاشان اشنایان همند / گرگ ها همراه و انسان ها  غریب /

با که باید گفت این حال عجیب

تعداد بازدید از این مطلب: 667
موضوعات مرتبط: ویدئو , ادبیات , شعر , ,
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


نویسنده : سید محمد سیداصیل
تاریخ : دو شنبه 30 آذر 1394
نظرات

   عمرتون صـد شب یلدا          دلتون قـــدر یه دنیا
    توی این شبهای سرما         یادتون همیشه با ما
   
دل خوش باشه نصیبت         غم بمونه واسه فردا


تعداد بازدید از این مطلب: 585
موضوعات مرتبط: عکس , ادبیات , شعر , ,
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


نویسنده : سید محمد سیداصیل
تاریخ : پنج شنبه 28 آبان 1394
نظرات

 برمزار مردگان خویش نالیدن چه سود؟

زنده را تا زنده است باید به فریادش رسید

ورنه بر مزارش آب پاشیدن چه سود؟

گر نرفتی خانه اش تا زنده بود

خانه صاحب عزا خوابیدن چه سود؟

گر نپرسی حال من تا زنده ام

گریه و زاری و نالیدن چه سود؟

زنده را در زندگی قدرش بدان

ورنه مشکی از برای مرده پوشیدن چه سود؟

گر نکردی یاد من تا زنده ام

سنگ مرمر روی قبرم وانهادن ها چه سود؟

.

.

.

می رسد روزی که بی هم می شویم

یک به یک از جمع هم کم می شویم

می رسد روزی که ما در خاطرات 

موجب خندیدن و غم می شویم

تعداد بازدید از این مطلب: 637
موضوعات مرتبط: تلنگر , ادبیات , شعر , ,
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


نویسنده : سید محمد سیداصیل
تاریخ : دو شنبه 18 آبان 1394
نظرات

داستان زیبای چه كشكی، چه پشمی 


چوپانی گله را به صحرا برد به درخت گردوی تنومندی رسید.
از آن بالا رفت و به چیدن گردو مشغول شد كه ناگهان گردباد سختی در 
گرفت، خواست فرود آید، ترسید. باد شاخه ای را كه چوپان روی آن بود به این طرف و آن 
طرف می برد
.
دید نزدیك است كه بیفتد و دست و پایش بشكند.
در حال مستاصل شد...
از دور بقعه امامزاده ای را دید و گفت:

تعداد بازدید از این مطلب: 724
موضوعات مرتبط: تلنگر , ادبیات , داستان , ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


نویسنده : سید محمد سیداصیل
تاریخ : یک شنبه 10 آبان 1394
نظرات

کلمه ها عقاید شکل گرفته و افکار بیان شده هستند به عبارت ساده آن چه می گویی فکری است که بیان می شود. کلمه ها و اندیشه ها دارای امواجی نیرومند هستند که به زندگی و امورمان شکل می دهند.

اگر یک کارگر بی سواد بتواند یک اصطلاحی را در دنیا شایع کند؛ پس من و تو، ما و شما به طور حتم می توانیم استفاده از کلمه ها و اصطلاح های مثبت را در سطح کل ایران گسترش داده و انرژی مثبت را بین همه پخش کنیم..

امروزه ثابت شده که کلمات منفی نیروی منفی به سمت شخص می فرستند و او را به سمت منفی و بیماری سوق می دهند! به طور مثال وقتی به ما می گویند خسته نباشی دراصل خستگی را به یادمان می آورند و ناخودآگاه احساس خستگی می کنیم (با خودتان امتحان کنید) اما اگر به جای آن از یک عبارت مثبت استفاده شود نه تنها نیروی از دست رفته، ترمیم و خستگی جسم را از بین می برد بلکه نیروی مثبت و سازنده ای را به افراد هدیه می دهیم. 

مثال:

به جای پدرم درآمد؛ بگوییم : خیلی راحت نبود

به جای خسته نباشید؛ بگوییم : خدا قوت

به جای دستت درد نکنه ؛ بگوییم : ممنون از محبتت، سلامت باشی

به جای گرفتارم؛ بگوییم : ‌در فرصت مناسب با شما خواهم بود

لطفا به ادامه مطلب بروید

تعداد بازدید از این مطلب: 545
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


نویسنده : سید محمد سیداصیل
تاریخ : یک شنبه 10 آبان 1394
نظرات

ماشین اسپرت

مردجوانی آخرین روزهای دانشگاه راسپری میکردوبه زودی فارغ التحصیل می شد.

چندماه بودکه یک اتومبیل اسپرت بسیارزیباچشمش راگرفته بود.ازآنجایی که میدانست پدرش به راحتی قدرت خریدآن ماشین راداردبه اوگفت: داشتن این اتومبیل همه ی آرزوی اوست.

بانزدیک شده روز فارغ التحصیلی مردجوان دائمابه دنبال علایمی حاکی ازخریدماشین بود.

بالاخره درصبح روزفارغ التحصیلی پدراورابه اتاق خودفراخواندوبه اوگفت:که چقدرازداشتن چنین فرزندی به خودمی بالدوچقدراورادوست دارد.سپس هدیه ای راکه بسیارزیباپیچیده بودبه دست اوداد.

مردجوان,کنجکاووالبته بانوعی احساس ناامیدی هدیه راکه یک جلدکتاب چرمی دوست داشتنی بودبازکرد.

بادیدن هدیه مردجوان ازکوره دررفت صدایش رابلندکردوباعصبانیت گفت:بااین همه پولی که داری فقط یک کتاب به من میدهی؟

تعداد بازدید از این مطلب: 621
موضوعات مرتبط: تلنگر , ادبیات , داستان , ,
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


نویسنده : سید محمد سیداصیل
تاریخ : جمعه 10 مهر 1394
نظرات

سيداميرحسين ميرحسيني شاعر آئینی کشورمان شعری زیبا در وصف شهدای فاجعه منا سروده است

شعر برای پدرم كه حاجی شد با صدای سوزناک دختر ایرانی که در وصف شهدای فاجعه منا سروده است

لطفا این فایل صوتی را از اینجا گوش کنید

متن را در ادامه مطلب مشاهده کنید

تعداد بازدید از این مطلب: 513
موضوعات مرتبط: مذهبی , خبرها , ادبیات , شعر , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : سید محمد سیداصیل
تاریخ : جمعه 10 مهر 1394
نظرات

متني بسيار زيبای از مرحوم استاد محمد بهمن بيگي، بنیانگذار آموزش عشایری ایران

این متن بسيار زيبا، که در فضای مجازی بسیار دست به دست چرخید و تقریبا همه با آن آشنا هستند را مرحوم استاد محمد بهمن بيگي بنیانگذار آموزش عشایری ایران گفته است.


آری از پشت کوه آمده ام
چه مي دانستم اينور کوه بايد
براي ثروت، حرام خورد
براي عشق، خيانت کرد
براي خوب ديده شدن، ديگري را بد نشان داد
وبراي به عرش رسيدن، بايد ديگري را به فرش کشاند…..
وقتي هم با تمام سادگي دليلش را مي پرسم ، مي گويند:
“از پشت کوه آمده ای!”….

ترجيح مي دهم به پشت کوه برگردم وتنها دغدغه ام سالم بازگرداندن گوسفندان از دست گرگها باشد تا اينکه اينور کوه باشم و گرگ وار انسانیت را بدرم !….

تعداد بازدید از این مطلب: 489
موضوعات مرتبط: تلنگر , ادبیات , ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


نویسنده : سید محمد سیداصیل
تاریخ : دو شنبه 6 مهر 1394
نظرات

ضرب المثل با حرف الف :

۱- ادب از که آموختی از بی ادبان : بادیدن رفتار بی ادبان آن کارها را انجام ندادن.

۲- آب در هاون کوبیدن : کاربیهوده انجام دادن .

۳- آش کشک خاله ات رو بخوری پاته نخوری پاته : این کار را باید انجام دهی چه دلت بخواد چه دلت نخواد.

۴- آش دهانسوزی نیست : بسیار مطلوب و محبوب نیست.

۵- آتیش بیار معرکه: بهم زنی می کند .

۶- آتیش زده به مالش : هر چی داشته بخشیده .

۷- آب از دستش نمی چکد : خیرش به کسی نمی رسد .

۸- آفتاب عمرش لب بومه : چیزی بمرگش نمانده .

۹- آسمون همه جاش یه رنگه: هر جا که باشی وضع همینه .

لطفا به ادامه مطلب بروید

تعداد بازدید از این مطلب: 732
موضوعات مرتبط: دانستنی ها , ادبیات , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : سید محمد سیداصیل
تاریخ : دو شنبه 23 شهريور 1394
نظرات

 

لباس زیبای دروغ 

روزي دروغ به حقيقت گفت: مــــيل داري باهم به دريـــا برويم و شنـــا کنيم، حقيقــت ساده‌لــوح‌ پذيرفت و گول خورد.
آن دو با هم به کنار ساحل رفتند، وقتي به ساحل رسيدند حقيقت لباسهايش را در آورد.
دروغ حيلــــه گـــر لباسهاي او راپوشيد و رفت.
از آن روز هميشه حقيقت عــــريان و زشت است، اما دروغ در لبــــــاس حقيقت با ظاهري آراسته نمايان مي شود

 

تعداد بازدید از این مطلب: 497
موضوعات مرتبط: تلنگر , ادبیات , داستان , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : سید محمد سیداصیل
تاریخ : پنج شنبه 12 شهريور 1394
نظرات

داشتُم
مِرفتم
دیدُم
گیریفت
نیشست
گُفتُم
بذار
بُپُرسُم
بیبینُم
مِیِه
نِمیِه
دیدُم
مِگه
نُمُخوام
بیام
بزار
بُرُم
بیگیرُم
بُخوابُم ...
نه فاعلي نه مفعولي نه قيدي نه صفتی!
یره هنر نزد مشهدیایه و بس

تعداد بازدید از این مطلب: 466
موضوعات مرتبط: سرگرمی , ادبیات , ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 10 صفحه بعد

********به وبلاگ من خوش آمدید********* خدایا مرا ببخش / مرا فهمی ده تا فرامین وحکمت هایت را درک کنم/ و مرا فرصتی دیگر برای بهتر بودن ده تا دستهاو زبان تو شوم . آمین یا رب العالمین


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود