سر و وضع و اثاث خانه نشان دهنده سلیقه و روحیات صاحب آن می باشد
اجاره نشین خوش نشینه کسی که خانه ندارد می تواند به راحتی محل زندگیش را عوض کند و هر جایی که خوشش آمد زندگی کند. دلبستگی نداشتن به چیزی
اجاق کور بهتر از بچه بی نور
اجاق کور یعنی زن نازا یا بی بچه، اشاره به این که فرزند نداشتن بهتر از فرزند نا خلف داشتن است
اجل دور سرش می چرخد
وضعیت ناگوار و خطرناکی در انتظارش است
احمد نباشه یار من، الله بسازه کار من
اگر کسی کمکم نکند خداوند یاریم می کند
ادب از که آموختی؟ از بی ادبان از اعمال بی ادبان هرچه به نظر ناپسند و زشت آید نباید انجام داد. رفتار زشت دیگران را دیدن و خلاف آن انجام دادن
ارث دست کسی سپردن
توقع بیجا از کسی داشتن
اره بده تیشه بگیر
یکی به دو، مشاجره، بگو و بشنوی همراه با درگیری بر سر چیزی
اره و اوره و شمسی کوره
جمع بی تربیت و شلوغ که اغلب در مورد مهمان ها گفته می شود
از آب درآمدن
مشخص شدن نتیجه کار
از آب گل آلود ماهی گرفتن
از موقعیت خراب و آشفته و سوء استفاده کردن
از آب کره گرفتن
خست و حسابگری بیش از حد، از هرکه و هرچه کمترین چیز استفاده بردن و طرف نظر نکردن
از آسمان به زمین می بارد نه از زمین به آسمان
توانگران به نیازمندان چیزی عطا می کنند نه نیازمندان به ثروتمندان
از ابروش سرکه میریزد
به آدم اخمو و بداخلاق و ترشرو گویند
از اسب افتاده از نسل که نیفتاده!
هستی و سرمایه اش از دست رفته، شخصیت و اصالتش که از بین نرفته
از اون ماست کل عباس چشام دید و دلم خواست
هوسبازی که هرچه ببیند دلش بخواهد
از اون نترس که های و هوی دارد از آن بترس که سر به تو دارد
کسانی که در ظاهر شلوغ و پر شر و شور هستند همه چیز خود را عیان می کنند اما کسانی که ساکت و بی صدا و به نظر بی آزار هستند و چه بسا خطرناکند
از این حسن تا آن حسن صد گز رسن
اشاره به دو چیز ظاهرا مشابه که از نظر ارزش و مقام تفاوت زیادی باهم دارند
از این ستون به آن ستون فرج است
گذشت زمان ممکن است موجب گشایش در کار شود
از این شاخه به آن شاخه پریدن
حرف یا کاری را با حوصله تمام نکردن و دائما از موضوعی به موضوع دیگر یا از کاری به کار دیگر پرداختن، ناقص انجام دادن کارها
از این گوش میگیره از اون گوش در میکنه
شنونده ای که به حرف یا نصیحتی بی اعتنا باشد، گویی که نشنیده باشد
از اینجا مانده و از آنجا رانده
از دو طرف محروم یا ناامید، سرگردان
از بام میخواند از در می راند
رفتار دوگانه، دو نوع حرف زدن
از بای بسم الله تا تای تمت
از ابتدا تا انتها، با دقت و کامل
از بی کفنی زنده است
آنقدر مفلس و بیچاره است که حتی پول کفنش را هم ندارد
از بیخ عربه
نفهم و خنگ و بی عار، نادان
از پشت خنجر زدن
دشمنی پنهان، دشمنی از راه دوستی، خیانت کردن
از پی هر گریه آخر خنده ایست
بعد از هر غم و سختی انشاءالله خوشی و آسایشی است. اشاره به آیه ان مع العسر یسری. پایان غم و غصه خوشی و آسایش است
از تنگ و تا نیفتادن
صلابت و قدرت خود را حفظ کردن و ضعف نشان ندادن
از تو حرکت از خدا برکت
اگر انسان تلاش و کوشش کند خداوند حتما به او روزی و موفقیت در انجام کاری که در آن قدم برداشته عطا خواهد کرد
از تو عباسی از من رقاصی
پول از تو کار یا اطاعت از من (انجام هر کاری به خاطر پول حتی رقصیدن)
از چاله به چاه افتادن
از یک وضعیت بد به وضعیت بدتر گرفتار شدن
از خجالت آب شدن
شرمندگی زیاد در حد ذوب شدن و عرق کردن
از خدا پنهان نیست از شما چه پنهان
وقتی بخواهند رازی را به کسی بگویند این جمله را ادا می کنند
از خر شیطان پایین آمدن
کوتاه آمدن، دست از یکدندگی و لجاجت برداشتن و به اصطلاح شیطان را از خود دور کردن
از دماغ فیل افتاده
خیلی ناز و افاده داره، شخص متکبر
از دنده چپ بلند شدن
بد قلق و بداخلاق شدن و سر ناسازگاری گذاشتن
از دور دل می برد از نزدیک زهره
کسی یا چیزی که از دور خوب و جالب باشد اما از نزدیک بد و زشت
از سکه افتادن
چیز که جلا و زیبایی اولیه خود را از دست داده باشد
از شیر مرغ تا جون آدمیزاد
از راحت ترین تا نایاب ترین چیزها (معمولا خوراکی) فراهم است
از طلا گشتن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید
به کسی که وضع را بدتر و ناگوار تر از اول کرده باشد گویند. تقاضای برگرداندن وضع به حالت اول
از عرش تا فرش
از آسمان تا زمین و هرچه در آنهاست
از ما به خیر و از شما به سلامت
هنگامی که بخواهند راه یا کار و برنامه خود را از دیگری جدا کنند می گویند
از ما گفتن از شما نشنیدن
آنچه را لازم بود و وظیفه داشتیم بگوییم گفتیم دیگر خودتان میدانید که بپذیرید یا نپذیرید. اتمام حجت کردن
از ماست که بر ماست
نباید از دیگران گله کرد، آنچه بر ما میرسد نتیجه کار خودمان است
از منبر پایین نیامدن
از پرگوئی و پشت هم اندازی دست برنداشتن. پر حرفی کردن
از ناعلاجی به خر میگه خانوم باجی
وقتی که به ناچار چیز یا کس دیگری را به جای اصل آن چیز قبول کنند می گویند
از نخورده بگیر بده به خورده
گذشت و احسان فقیر بیشتر است و ثروتمند بیشتر حرص میزند
از نیش عقرب به مار غاشیه پناه بردن
قوی پنجه کم آزار تر بهتر از ضعیف نمای پر آزار است؛ اجبارا از ظالم به ظالم تر پناه بردن
از هر دست که بدهی از همان دست پس میگیری
نتیجه عمل انسان به خودش بر می گردد چه عمل زشت و ناپسند و چه کار خوب و پسندیده و درست
از هر طرف باد بیاد بادش میدهد
کسی که بنا بر مصلحت خود و خوشایند این و آن عقیده و روش خود را تغییر دهد
از هرچه بدش می آمد سرش آمد
چیزی را که نمی خواست برایش پیش آمد
از هرچه بگذری سخن دوست خوشتر است
صحبت راجع به هر چیز کسل کننده است جز سخن مورد پسند و حرف دل، حرفی که اصل مطلب است و باید از گفتن سخنان دیگر خودداری کرد
از هول حلیم در دیگ افتادن
به خاطر ذوق و طمع و حرص زیاد عجله کردن و دچار ضرر شدن
از کله سحر تا بوق سگ
از اول صبح تا آخر شب
از کوره در رفتن
عصبانی شدن
از کیسه خلیفه بخشیدن
از قول دیگری و از جیب کس دیگر وعده انجام کاری یا خرج کردن را دادن
اسبش را گم کرده دنبال نعلش میگردد
اصل را رها کردن و دنبال فرع بودن
استخوان لای زخم گذاشتن
دردی را شدیدتر کردن
اسم بدنامی
ننگ و نامه روی کسی زدن
اسمش را بگو تا من صدایش کنم
تا وقتی اصل و ماهیت چیزی یا خواسته ای به روشنی معرفی و مشخص نشود دیگران آنرا به رسمیت نمی شناسند
اشک کباب موجب طغیان آتش است
التماس، زاری، نجابت و سازش مظلوم موجب گستاخ شدن ظالم می شود
اشکش دم مشکش است
آماده برای گریه و زاری است
اصفهان نصف جهان
اصفهان آنقدر دیدنی و زیباست که برابر با زیبایی نصف جهان است
افاده ها طبق طبق، سگها به دورش وق و وق
معمولا سگها به طرف ژنده پوش بی چیز پارس می کنند، بنابراین کسی که تازه به جایی رسیده نمی تواند در نزد کسی که سابقه فقر و بی نوایی اش را میداند فخر بفروشد
افسار پاره کردن
سر خود و سرکش شدن، هرز و ول و نافرمان شدن. اشاره به طغیان یا عصیان کردن
اگر بار گران بودیم و رفتیم
بعد از مدتی در جایی و در نزد کسی بودن در هنگام وداع و خداحافظی گفته می شود
اگر را کاشتند سبز شد
با اگر و اما و وعده های بیهوده چیزی حاصل نمی شود
اگر لب تر کند
با کوتاهترین سخن و کمترین خواهش (در واقع یک اشاره) طرف کاری را انجام دادن
اگر نخوردیم نان گندم، دیدیم دست مردم
ممکن است کسی کاری یا چیزی را شخصا تجربه نکرده باشد ولی دیده یا شنیده باشد و به هر حال در جریان امر باشد
اگر هفت تا دختر کور و کچل داشته باشد با ساعتی شوهر میدهد
اشاره به زرنگی و زبان بازی طرف
اگه باباشو ندیده بود ادعای پادشاهی میکرد
مغرور و متکبری که گذشته و اصلیت خود را فراموش کرده باشد
اگه علی ساربونه میدونه شترو کجا بخوابونه
آدم وارد و باتجربه مهارت دارد و میداند چه باید بکند
اگه هوسه یک دفعه بسه
کاری که یکبار برای امتحان یا از روی کنجکاوی یا هوس انجام شود و تکرار آن دلچسب نباشد
الهی دست به خاکستر بزنی طلا بشه
دعا در حق کسی به معنی: روز بروز بهتر شدن وضع مالی و اوضاع زندگی و پیشرفت کارها بر وفق مراد
الکی خوش
خوشی و خوشحالی بی مورد
امام زاده است و همین یک قندیل
اظهار بی نوایی کردن و کل دارایی ناچیز خود را بر شمردن
امروز نقد فردا نسیه
از آنجایی که هر فردایی که فرا برسد تبدیل به امروز می گردد بنابراین این عبارت یعنی نسیه داده نمی شود
انتظار بدتر از مرگ است
اشاره به شدت اضطراب و تب و تاب انتظار که از مرگ هم غیر قابل تحمل تر می باشد
انداختن و در رفتن
سر کسی کلاه گذاشتن و جنس نا مرغوب به او فروختن و از دسترس دور شدن
اندازه نگهدار که اندازه نکوست
رعایت اعتدال و میانه روی در هر کاری
انسان جایز الخطاست
انسان معصوم نیست، کاهی اشتباه می کند
انگار ماست تو دهنشه
کسی که شل و بی رمق حرف بزند
انگار کمر (شاخ) غول را شکسته
فکر می کند کار بزرگی انجام داده
انگشت به دهان ماندن
شوکه شدن، از فرط حیرت و تعجب زیاد انگشت روی دهان ماندن
انگشت نما شدن
شناخته و مشخص و زبانزد شدن و مورد توجه خاص و عام قرار گرفتن از بعد منفی
انگل شدن
وبال گردن شدن، مزاحم و سربار
اول اون رو که زائیدی بزرگ کن
اول کاری را که شروع کرده ای تمام کن و نتیجه اش را ببین بعد به کار دیگر بپرداز
اول برادریت را ثابت کن، بعد ادعای ارث و میراث بکن
خطاب به آدم عجول و پررویی که بخواهد زود به نتیجه و سود برسد. ادعای ناحق داشتن
اولاد بادام است نوه مغز بادام
معمولا عقیده پدربزرگ و مادربزرگ ها این است که نوه فرزند هم دوست داشتنی تر است
اون روز که جیک جیک مستونت بود یاد زمستونت نبود؟
در روزگار خوشی و راحتی باید با دوراندیشی به فکر سختی های احتمالی آینده هم بود
ایراد بنی اسرائیلی
ایرادهای بیجا و بهانه جویانه، درخواست های غیر قابل قبول
این آشی است که خودم برای خودم پختم
این مشکلی است که خودم برای خودم به وجود آوردم
این امامزاده کور میکنه که شفا نمیده
کسی که نه تنها سودی نمی رساند و نمی توان به حرفها و وعده هایش امید داشت، بلکه ممکن است ضرر هم برساند
این تو بمیری از آن تو بمیری ها نیست
این دفعه دیگه مثل دفعه های قبل نیست، جدی تر است
این حرفها واسه فاطی تنبون نمیشه
خطاب به آدم بدحساب که به جای ادای دین فقط حرف بزند و پشت هم اندازی کند
این خر نشد خر دیگه، پالون میدوزم رنگ دیگه
کسی که بودن یا نبودن کسی و یا عوض شدن و تغییر چیزی، کار یا موقعیتی و یا هر چیز دیگر برایش فرقی نمی کند
این خط این نشون
تهدید و اصرار کاری همراه با رسم علامت به اضافه یا ضربدر مانند روی کف دست یا زمین یا هر جای دیگر
این رشته سر دراز دارد
هنگامی که موضوعی یا دعوایی یا گرفتاری شروع می شود تا به نتیجه رسیدن آن مراحل و یا زمان زیادی وجود دارد
این قبایی است که برای تو دوخته شده
این کار یا این شخص و این چیز درست در حد و شأن توست و به درد تو می خورد
این گوی و این میدان
در مواردی که بخواهند برای انجام کاری فرصتی در اختیار کسی قرار دهند می گویند
این نیز بگذرد
همه چیز در این دنیا از شادی تا غم گذرا و تمام شدنی است
این کلاه برای سرت گشاده (یا این لقمه برای دهنت بزرگه)
در جواب کسی می گویند که درخواست بزرگی بیشتر از حد و لیاقتش بکند، مثل درخواست شغل یا خواستگاری از دختری که بالاتر از خودش باشد
این یک تومن را بگیر جواب بده
به کسی که بدلیل اخم و بد اخلاقی یا از روی غرور و افاده نخواهد حرف بزند می گویند
آب از لب و لوچه راه افتادن. یا آب دهان کسی راه افتادن
از فرط میل و رغبت بیخود شدن، تحریک شدن اشتها یا به کسی متمایل شدن
آب باریکه درآمد و روزی کم اما مستمر و همیشه
آب به آب بخوره زور بر می داره
اتحاد و همبستگی موجب قدرت است
آب به آب شدن
از جایی به جایی رفتن
آب پاکی روی دست کسی ریختن
آخرین جواب رد را به کسی مثل خواستگار یا طلبکار دادن
آب تو دلش تکون نمی خوره
اشاره به آدم راحت و بی دغدغه و آسوده، کسی که هیچ زحمت و اذیت و فشاری برایش وجود ندارد
آب خوش از گلو پایین نرفتن
از فرط غم و غصه با ناراحتی زندگی کردن، زندگی را با غم و سختی گذراندن
آب در هاونگ کوبیدن
کار عبث و بیهوده انجام دادن
آب در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم
از داشتن چیزی یا نعمتی بی اطلاع بودن یا قدر آن را ندانستن و یا خود داشتن و از دیگران طلبیدن
آب دهن مرده
غذای بی مزه یا چیز کم رنگ
آب راحت تر از شربت پایین می رود
زندگی بی آلایش راحت تر است
آب رفتن
کوچک شدن، لاغر شدن، کم شدن هر چیزی
آب رفته به جو بر نمیگردد
چیزی که گذشت دیگر بر نمیگردد یا کاری که انجام شد دیگر شده
آب زیپو
غذا یا چایی آبکی
آب زیر پوست رفتن
چاق و چله شدن، سر حال بودن، بهتر شدن اوضاع
آب زیر کاه
فریب کار، تو دار، موذی
آب شده رفته تو زمین
گم شدن چیزی که جلوی چشم بوده
آب نطلبیده مراد است
هرگاه برای کسی ناخواسته آب بیاورند، آن را به فال نیک می گیرند و به کامروایی تعبیر می کنند
آب نمی بینه اگر نه شنا گره قابلی است
فرصتی به دست نمی آورد و گرنه جوهر و توان انجامش را دارد. کسی که کار خوب یا بدی از عهده اش بر آید اما زمینه انجام آن کار برایش فراهم نباشد
آب ها از آسیاب افتاد
جار و جنجال ها تمام شد و آرامش برقرار گردید
آب کردن
فروختن، رد کردن
آب که از سر گذشت چه یک وجب چه صد وجب
وقتی که کار خراب شد و آنچه که نباید بشود شد دیگر زیاد و کمش فرقی نمی کند
آب که زیاد یک جا بمونه بو می گیره
عدم تحرک و فعالیت موجب بیماری و فساد می گردد
آب که سربالا بره قورباغه ابوعطا می خونه
کنایه از بهم ریختگی و نابسامانی شرایط و عدم هماهنگی
آبغوره گرفتن
گریه دروغی برای جلب ترحم و قیافه حق به جانب گرفتن
آبمان در یک جو نمی رود
با هم موافق و هماهنگ نیستیم، سازش نداریم
آبی ازش گرم نمی شه
نفعی از او نمی رسد
آتش اول خودش را می سوزاند
ضرر کار بد اول به خود شخص می رسد، ظلم ظالم اول به خودش بر می گردد
آتش بیار معرکه
دو به هم زن، فتنه انگیز
آتش زیر خاکستر
فتنه ای که فعلا و ظاهرا خاموش باشد
آتش که بیفتد خشک و تر باهم می سوزد
بلا و ظلم که برسد گناهکار و بی گناه باهم از بین میروند
آتو دست کسی دادن
سند یا نقطه ضعف محکوم کننده ای در اختیار کسی گذاشتن، نقطه ضعف به کسی نشان دادن
آدم به امید زنده است
اگر امید را از انسان بگیرند، دیگر انگیزه ای برای زنده ماندن نخواهد داشت
آدم تا کوچکی نکنه بزرگ نمی شه
آدم تا شاگردی و فروتنی نکند به مقام بزرگی و استادی نخواهد رسید
آدم خوش حساب شریک مال مردم است
آدم خوش حساب را همه قبول دارند، بنابر این همیشه می تواند بر روی کمک دیگران و یا قرض گرفتن از دیگران حساب کند
آدم زنده زندگی می خواهد
خطاب به کسی که به قید درویشی از مسؤولیت های زندگی شانه خالی کرده و به مادیات و تأمین رفاه نسبی بی اعتنا باشد
آدم زنده وکیل وصی نمی خواهد
کسی که خودش حاضر است، لازم نیست کسی دیگری به جایش حرف بزند یا تصمیم بگیرد
آدم سیر شصت لقمه می خوره
برای تشویق یک نفر به غذا خوردن - تعارف کردن
آدم عاقل با طناب پوسیده کسی به درون چاه نمی رود
انسان عاقل با هر قول و وعده بی پایه و اساس کار خطرناک نمی دهد
آدم گدا، این همه ادا
فرومایه ای که فخر فروشی کند
آدم گرسنه دین و ایمان نداره
کسی که امور دنیا و زندگیش لنگ است نمی تواند به فکر آخرت باشد. آدم گرسنه برای سیر کردن شکم خود دست به هر کاری می زند
آدم ناشی بوق (شیپور) را از سر گشاد می زند
کسی که می خواهد کاری را انجام دهد ولی بلد نیست
آدم یک بار پاش تو چاله میره
آدم یک بار اشتباه می کند یا گول می خورد. سفارش به عدم اشتباه مجدد در انجام کار
آردهامو بیختم و الکش رو آویختم
در جوانی همه کارهایم را انجام داده ام و اکنون کاری ندارم. آرزو نداشتن
آرزو بر جوانان عیب نیست
در مقابل خواسته های برآورده نشدنی جوانان میگویند. جوانان باید تمید داشته باشند و برای اهداف آینده تلاش کنند
آرزو بر دل ناامید و محروم ماندن از چیزی که به آن دل بسته شده باشد
آره و آرواره (آجر پاره)
جواب قهر آمیز و سرزنش آلود به اقرار و آره گفتن خلافکار
آزموده را آزمودن خطاست
کسی که امتحان خود را پس داده و شناخته شده و رو سفید است، دگر احتیاجی نیست دوباره آزموده شود
آستر رویه را نگه میداره زن و شوهر همدیگر را
همانطور که آستر از قدر و اعتبار روبه حفاظت میکند، زن و شوهر باید احترام و آبروی یکدیگر را نگه دارند زیرا عزت و اعتبار هر یک منوط به ارزش و آبرو و اعتبار دیگری است
آستین بالا زدن
اقدام جدی و همت برای انجام کار خیر، مثل راه انداختن عروسی، رفع گرفتاری، رفع بیکاری و غیره
آستین نو بخور پلو
فقط به ظاهر آراسته کسی توجه کردن، ارزش افراد را با ظاهر سنجیدن
آسمان به زمین بیاید، زمین به آسمان برود
یکدندگی و لجاجت بر سر انجام کاری یا داشتن عقیده ای
آسمان جل
مفلس و بی پول و درویش مآب و در عین حال بی خیال و آسان گیر
آسمان ریسمان به هم بافتن
مطالب بی سرو ته، پرحرفی های بی معنی
آسمان سوراخ شده فلانی یا فلان چیز ازش افتاده
اشاره به تعریف بی جا و بزرگ نمایانه از کسی یا چیزی تا حد بی همتا جلوه دادن آن. کنایه از کسی که برای خودش بیشتر از اندازه ارزش و اعتبار قایل است
آسمان که به زمین نیامده
طوری نشده، اتفاقی نیفتاده
آسه برو آسه بیا که گربه شاخت نزنه
با احتیاط و بی سر و صدا عمل کن تا کسی کاری به کارت نداشته باشد
آسیاب به نوبت
تذکر رعایت نوبت
آش با جاش
طمع خواستن همه چیز با هم (مثل کسی که به جای تشکر از خود آش در ظرف آن هم طمع می بندد). بد و خوب را با هم خواستن
آش نخورده و دهن سوخته
خلافی انجام ندادن و بدنام و گناهکار شدن. بدون انجام دادن کار خلاف گناهکار شناخته شدن
آش و لاش
سخت زخمی و مجروح شدن و بصورت لاشه در آمدن. به سختی مجروح شدن، له شدن
آش کشک خالته، بخوری پاته نخوری پاته
اجبار در قبول و انجام کاری که بر کسی تحمیل شده
آشپز که دوتا شد، آش یا شور میشود یا بی نمک
کاری که دو رئیس داشته باشد درست از آب در نمی آید. لوث شدن مسئولیت
آشپزخانه امام رضاست، نه مال داراست نه مال گداست
استفاده همگانی از چیزی
آفتاب از کدام طرف درآمده؟
اتفاق عجیب و امر خلاف عادت، معمولا در تعارفات و خوش و بش با مهمان میگویند
آفتاب جا کردن
از بیکاری در آفتاب خوابیدن
آفتاب لب بام
کسی که پیر شده و اثرات مرگ در او ظاهر شده باشد
آفتابه خرج لحیم
خرج بیهوده برای تعمیر وسیله ای که از کار افتاده و ارزش درست شدن ندارد
آفتابه دزد
دزد درمانده ای که چیز بی ارزشی مثل آفتابه را بدزدد
آفتابه لگن هفت دست، شام و نهار هیچی
تشریفات و امکانات زیاد اما کیفیت کم
آقای خودش و نوکر خودش
کسی که برای خودش کار کند و تحت فرمان کسی نباشد و طبعا خوب و آبرومند هم برای خودش خرج کند
آمد ابروشو درست کنه چشمش را کور کرد
آمد کار را درست کند خراب ترش کرد
آمد ثواب کنه کباب شد
کسی که کار خیری انجام دهد و گرفتار شود
آمد نیامد داشتن
عقیده ای خرافی راجع به اینکه انجام بعضی کارها یا بعضی چیزها یا بعضی روزها و یا حتی بعضی اشخاص و... خوش یمن است و شانس و خوبی می آورد و بعضی نحس و بد یمن بوده و بدی و غم به همراه می آورد
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بالاخره آمدی ولی دیر
آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت
گذشته باز نمی گردد
آن سرش ناپیدا
نامشخص بودن آینده
آن کس که نداند و بداند که نداند، آخر خرک لنگ به منزل برساند
کسی که از نادانی خویش باخبر است و بداند که ار انجام کاری بر می آید
آنان که غنی ترند محتاج ترند
افرادی که ثروتمند هستند بیشتر حرص مال میزنند
آنچه با تدبیر توان کرد با زور بازو میسر نمی شود
خیلی از مسایل و مشکلات و گره های کور زندگی بدون نیاز به نیروی جسمانی، با قدرت عقل و درایت انسان قابل حل است
آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری
تعریف کسی که دارای فضایل و خوبی های فراوانی چه ظاهری و چه معنوی باشد
آنچه خود نمی پسندی بر دیگران هم نپسند
دیگران را هم مثل خودت و نزدیکانت بدان
آنچه نصیب است نه کم میدهند، گر بستانی به ستم میدهند
قسمت هرچه باشد همان میشود
آنرا که حساب پاک است از محاسبه چه باک است
کسی که کار خلافی انجام نداده از چیزی نمی ترسد
آنرا که عیان است چه حاجت به بیان است
چیزی که روشن است احتیاج به گفتن ندارد
آنقدر سمن هست که یاسمن توش گمه
تعداد افراد یا چیزهای خاص و مورد توجه آنقدر زیاد است که دیگران به حساب نمی آیند
آنقدر عقب رفت تا از آن طرف پشت بام افتاد
افراط و تفریط و نداشتن اعتدال در انجام کاری
آنقدر مار خورده تا افعی شده
اشاره به شخص با تجربه، زیرک و دانا، کسی که بیشتر از بعد منفی مدنظر باشد
آه از نهاد برآمدن
سخت ضربه خوردن و به جلز و ولز افتادن چه از لحاظ جسمی (مثل زمین خوردن) و چه روحی (مثل شنیدن خبر ناگوار)
آه ندارد با ناله سودا کند
وصف درماندگی و نداری کسی، اغلب در زمان تحقیر کردن به کار میرود
آهای آهای خبردار، این مهمونه یا سمسار؟
اشاره به مهمانی که چشمش و حواسش به جای اینکه به صاحب خانه باشد به سر و وضع و اسباب خانه است
آهن سرد کوبیدن
کار بی حاصل و بیهوده کردن
آواز دهل شنیدن از دور خوش است
شنیدن وصف خوشی ها همیشه واقعیت ندارد
آینه اش پاک نیست
ناخالص است، صاف و ساده نیست
آینه اش را گم کرده
عیب جو و بدگو، عیب خود را در دیگران می بیند. عیب خود را ندیدن
آینه بدست زنگی
عیب خود را روی دیگران گذاشتن (زشت روئی آینه ای پیدا کرد، وقتی خود را در آن دید به آینه گفت: زشت بودی که به دورت انداخته اند)
آینه دق
انسان اخمو، بداخلاق و عنق و یا هر چیزی که انسان را به یاد غم بیندازد
با حلوا حلوا گفتن دهن شیرین نمیشه از حرف زدن کاری درست نمیشود باید تنبلی را کنار گذاشت و اقدام کرد
با خودش هم قهر است
به آدم اخمو و عبوس و ترشرو می گویند
با دست پس می زنه با پا پیش می کشه
کسی که رفتار دو پهلو داشته باشد یعنی در ظاهر از کسی یا چیزی دوری و خودداری کرده و بی میلی نشان دهد اما در واقع به آن تمایل داشته باشد
با دم شیر بازی کردن
کار خطرناک انجام دادن
با دمش گردو می شکنه
نهایت خوشحالی (اشاره به موش در هنگام یافتن گردو)
با دوستان مروت با دشمنان مدارا اگر میخواهیم آسوده و بی دغدغه زندگی کنیم طریقه معاشرت چنین رفتاری است. رفتاری جوانمردانه با دوستان و تحمل دشمنان
با زبان بی زبانی
با رفتار و عمل و با اشاره غیر مستقیم منظور خود را به کسی فهماندن
با لباس سفید می آید با کفن سفید میرود
عقیده و سفارش بزرگترها در مورد ازدواج مبنی بر اینکه دختر وقتی شوهر کرد و با لباس سفید عروسی به خانه شوهر رفت باید تا آخر نزد او مانده و با خوب و بدش بسازد و فکر جدایی را از سر بیرون کند تا اینکه با مرگ خانه او را ترک نماید
با یک دست نمی شود دوتا هندوانه برداشت
در آن واحد نمی توان دو کار مختلف را با هم انجام داد چرا که در نهایت هیچکدام به سرانجام درستی نمیرسد
با یک غوره سردیش میکنه با یک مویز گرمیش
آدم ضعیف البنیه ای که با کوچکترین چیزی وضعیت مزاجی اش تغییر کند، و همچنین آدم ضعیف النفسی که طبق گفته و نظر این و آن تغییر عقیده دهد
با یک گل بهار نمیشه
با دیدن جزء و یک نشانه مثبت نمیتوان نتیجه گیری کاملا امیدوارانه و کلی کرد
باباش چی بود که بچش باشه
وقتی از بچه یا فرزند کسی شکایت شود می گویند
باد آورده را باد میبرد
مال یا چیزی که مفت و بدون زحمت بدست آمده باشد راحت هم از دست می رود
بادمجان بم (بد) آفت ندارد
کسی که هیچ عارضه و ناراحتی او را از پا نیفکند و بر او اثر نکند. کنایه از افراد و اشیاء مقاوم و جان سخت
بادمجان دور قاب چین
متملق و چاپلوس
بار کج به منزل نمیرسد
با تقلب و نیرنگ و خلاف نمی توان کاری از پیش برد و یا آن کار نتیجه خوبی ندارد
باران آمد ترک ها هم رفت
هنگامی که گذشت زمان موجب از یاد رفتن بدی ها و سوابق زشت کسی شود
باری به هر جهت
کار سر هم بندی و از سر بی علاقگی
باز ته خیار تلخ شد
حرف کسی که اشتباه و خطایی از او سر زده و کار یا چیزی بد و خراب از آب درآمده باشد و از او ایراد گرفته باشند. مشخص شدن ماهیت کسی که علیرغم سرشتش نمی خواسته کار درستی را انجام دهد و نتیجه اش معکوس باشد
بازار شام
کنایه از جای بسیار شلوغ و آشفته
بازی اشکنک داره سر شکستنک داره
در بازی خواه ناخواه به انسان آسیب هم میرسد. انجام هر کاری با خطرات و مشکلاتی همراه است
باغ تفرج است و بس، میوه نمی دهد به کس
کنایه از دنیا و یا هر چیز و هر کس دیگری که ظاهری زیبا و فریبنده داشته باشد اما مفید و سودمند نباشد و ارزش امید بستن نداشته باشد
بالا آنجاست که بزرگ نشسته باشد
برای انسان بزرگ و متشخص بالا و پایین مجلس تفاوت نمی کند و در واقع هر جا که او نشسته باشد همانجا بالا و صدر مجلس است
بالا تو دیدم پایینت را هم دیدم
اشاره به دروغگویی کسی؛ روزی گدایی در خانه ای را زد، صاحبخانه که روی پشت بام بود گفت: اگر پایین بودم چیزی میدادم. دفعه دیگر وقتی گدا آمد و چیزی طلب نمود صاحبخانه گفت اگر در بالاخانه بودم برایت می آوردم و گدا گفت...
بالاتر از سیاهی رنگی نیست
آخرین حد هر چیز بد یا خطرناک که دیگر بدتر و خراب تر از آن وجود نداشته باشد و در آن مرحله قید همه چیز را بزنند و خود را برای بدترین حالت ممکن آماده کنند
بالاخانه اش را اجاره داده
عقل و شعور و معرفت را از دست داده دیوانه شده
بالای چشمت ابروست
به افراد پرتوقع که زود از هر حرفی ناراحت میشوند حتی نمی توان گفت: بالای...
باید چراغ بردارد و عقبش بگردد
در حسرت چیز یا کسی که قدرش را ندانسته اند و اکنون از دست رفته می گویند
بچه زائیدم قاتق نونم بشه قاتل جونم شد
گله از بچه نا خلف و ناسازگار و دردسر آفرین
بخت یکبار در خونه آدمو میزنه
اشاره به اینکه باید از فرصت های بدست آمده حداکثر استفاده را برد
بخشش از بزرگتر است
همیشه گذشت و بخشش از کسی است که بزرگتر (از لحاظ سنی) و یا بزرگوارتر است
بخند تا دنیا به رویت بخندد
بهترین برخورد با روزگار و سختی ها و مشکلات آن که در نتیجه زندگی آسانتر سپری خواهد شد. راحت تر با مشکلات برخورد کردن
بخور و بخواب کارمه، الله نگهدارمه
از زبان تنبل و مفت خور و بیکاره
بخیه صد تا یک قاز زدن
زحمت بی فایده، کار کم درآمد، گله خیاط ها از کم سودی شغلشان
بدتر از کوری بی شعوری
شعور و معرفت برای انسان والاترین ارزش محسوب میشود و وجود آن حتی از نعمت بینایی نیز محسوس تر و مهمتر است زیرا نقصان هر چیز جبران پذیر است جز نقصان عقل و شعور
بدم! بمیر و بدم!
خطاب به آدم تنبل و فرصت طلب که بخواهد از زیر کار شانه خالی کند
بدهکار را هیچی نگی طلبکار می شه
سکوت و کوتاهی در مطالبه بدهکار را پررو و بی خیال می کند
بر خوردن
قاطی و هم تراز شدن کسی با جمعی بطور تصادفی
برادر را جای برادر نمی گیرند
کسی را به جای کس دیگر بازخواست یا مجازات نمی کنند
برادریمان بجا، بزغاله یکی هفت صنار
دوستی و نزدیکی به جای خود، حساب و کتاب هم به جای خود
برای خالی نماندن عریضه
انجام کاری ظاهری و نه چندان مهم و با ارزش بنا بر مصلحت
برای لای جرز خوبه
به هیچ دردی نمی خورد (برای هیچ کاری مفید نیست)
برای نهادن چه سنگ و چه زر
وقتی قرار است انسان هر آنچه از مال و مکنت را که دارد در این دنیا بگذارد و برود چه فرقی میکند سنگ و ریگ بی مقدار باشد یا زر و گوهر
برای هفت پشتم بسه
زیاد و بش از اندازه بودن چیزی
برای همه مادره برای من زن بابا
کسی که برای دیگران کارآمد و دلسوز و مهربان باشد و برای دوستان و بستگان نا مهربان و بی تفاوت یا حتی بدخواه باشد
برای کسی بمیر که برات تب کنه
برای کسی ناراحت باش و خودت را به آب و آتش بزن که او هم متقابلا تو را دوست داشته باشد
برای یک بی نماز در مسجد را نمی بندند
به خاطر یک استثنا از قرار و قاعده مرسوم چشم نمی پوشند
برای یک دستمال قیصریه را به آتش کشیدن
برای سودی مختصر باعث زیان و خسارت کلی شدن
برزخ شدن
دلتنگ و غمگین و کسل کننده
برق از سر پریدن
از شنیدن خبری یا قیمتی که انتظار نمیرود، متحیر و شوکه شدن
برگ سبزی است و تحفه درویش
تعارف و تواضع در هنگام تقدیم پیشکشی
بره کلاه بیاره، سر را کلاه می آورد
کنایه از آتشی بودن و تندروی و شرارت شخص. رفتار افراطی و نامناسب در برخورد با موضوع یا شخصی
برهنه و خوشحال
بی خیال، کسی که حتی در شدت فقر شاد و دور از غم باشد
برو کشکت را بساب
به دنبال کار خودت برو و به کار دیگران و در کاری که به تو مربوط نیست دخالت نکن
بزخر
کسی که جنسی را به زیر قیمت واقعی آن بخرد
بزن بر طبل بیعاری که آن هم عالمی دارد
در زندگی خود را به بیعاری، بی دردی و بی خیالی زدن
بزنم به تخته
عقیده بر این است که هنگام تعریف از حسن کسی یا چیزی برای چشم نخوردن به تخته یا وسیله چوبی میزنند
بزک نمیر بهار میاد، کمبزه با خیار میاد
حرف و وعده های سر خرمن و از سر کنک به کسی دادن
بسا کسان که به روز تو آرزومندند
اشاره به کسانی که از شرایط و وضعیت موجود خود ناراضی بوده و ناشکری و ناسپاسی میکنند، در حالی که خیلی ها به همان موقعیت حسرت برده و آرزو میکنند که به جای او باشند
بسیار سفر باید تا پخته شود خامی
سفر و رنج سفر به انسان چیزهای مختلفی می آموزد و او را باتجربه و پخته میکند و تکرار این سفرها و تحمل سختی ها و افزایش دانسته ها کم کم انسان را به پختگی لازم میرساند
بعد از سیری لقمه پنج سیری
نظیر آدم سیر شصت لقمه میخورد
بعد از نود و بوقی
پس از مدت زمانی بسیار طولانی
بعد از یک عمر گدایی شب جمعه یادش رفته!
پس از چندین بار تکرار کاری و داشتن تجربه کافی مرتکب اشتباه شدن
بفهمی نفهمی
حالت بینابین و غیر قطعی برای هر چیزی
بگذار خودم رو جا کنم، آن وقت ببین چه ها میکنم
عقیده کسی که در ابتدای کار برای رسیدن به هدف و پیشبرد کارش خود را خوب جلوه داده و سازگاری و حوصله داشته باشد و وقتی موقعیت خود را تثبیت کرد و اوضاع مسلط شد هر طور دلش خواست رفتار کند
بگذار در کوزه آبش را بخور
نوشته، سند و یا هر چیز دیگری که بی ارزش و بی خاصیت و بدرد نخور باشد
بگیر ببند، بده دست پهلوون
کسی که وقتی همه کارها با کوشش و زحمت و هنر دیگری انجام شده آنرا به نام خود تمام کند
بلانسبت
عبارتی که در پوزش خواهی از به زبان آوردن مطلبی زشت و رکیک میگویند
بلندگو قورت دادن
اشاره به صدای خیلی بلند و گوش خراش
بند دل پاره شدن
یکباره و به شدت ترسیدن و وحشت کردن
بند را آب دادن
لو دادن و از دست دادن چیزی،فاش شدن راز
به اسب شاه گفتند یابو
به کسی که از کوچکترین حرف یا حرکتی ناراحت شده و قهر کند
به اسم بچه، مادر میخوره قند و کلوچه
استفاده از موقعیت و توفیق دیگری نظیر: به نام من به کام تو
به پست کسی خوردن
بر حسب تصادف به کسی برخورد کردن
به پنبه سر بریدن
با نرمش و زیرکی به کسی صدمه زدن، دشمنی و خصومت پنهان از طریق دوستی
به تریج قباش خورده
کسی که از حرفی یا کاری بدش آمده و به شخصیتش برخورده باشد
به تیر غیب گرفتار شدن
به مرگ یا بلای ناگهانی دچار شدن
به حساب (یا خدمت) کسی رسیدن
کسی را تنبیه کردن و کیفر دادن
به خاک سیاه نشاندن
کسی را بدبخت و تیره روز کردن، بیچاره کردن و به ذلت افکندن
به خدا رسیدن
برای انجام کار یا رفتن به جایی رنج و عذاب و مشقت فراوانی متحمل شدن
به خون کسی تشنه بودن
با کسی دشمنی شدید داشتن و از او متنفر بودن
به در می گوید دیوار بشنود
بطور غیر مستقیم و با گوشه و کنایه منظور خود را بازگو کردن، حرف دل یا متلک و یا ایراد و انتقاد خود را به کسی یا در مورد کسی گفتن اما منظور کس دیگری بودن
به دست و پای کسی افتادن
در نهایت عجز و خاکساری به کسی التماس کردن و توسل جستن
به دعای گربه سیاه (یا گربه کوره) باران می آید
دعا یا نفرین آدم بدخواه یا نفهم و بی ارزش مستجاب نمیگردد
به دل چسبیدن
لذت بخش و مقبول قرار گرفتن چیزی
به دل کسی راه رفتن
مطابق میل کسی رفتار کردن
به رخ کشیدن
خودنمایی کردن، به نمایش گذاشتن، منت گذاشتن
به روباهه گفتن شاهدت کیه؟ گفت دمم
کسی که برای تبرئه خود هم دست خود را شاهد بگیرد
به روی باز کسی میروند نه به در باز
برای مهمان برخورد خوب و چهره گشاده میزبان مطرح است نه سفره پهن و پذیراییش
به سیم آخر زدن
قید همه چیز را زدن، نهایت تلاش را انجام دادن
به صحرای کربلا زدن
بطور ناگهانی موضوع سخن را بح جای دیگر کشاندن
به صلابه کشیدن
رنج و عذاب دادن،سختگیری بیش از حد
به گرد پایش نمیرسد
به دو معنی: 1- اشاره به دونده گریزان و ترسان یا عجول 2- کسی که از جهتی در سطحی بسیار بالا قرار دارد و دیگری به حد و مرتبه او نمیرسد
به گردن گرفتن
مسئولیت امری را متقبل شدن
به گوش خر یاسین خواندن
حرف یا نصیحتی که شنونده چیزی از آن نفهمد، راهنمایی و پند بی حاصل و بیهوده به گوش نا اهل
به لعنت خدا نمی ارزد
جنس نامرغوب که حتی ارزش لعنت فرستادن هم نداشته باشد
به ما که رسید آسمون تپید
گله شخص بدشانس به این معنی که تا نوبت ما شد وضع به هم ریخت و عوض شد و موقعیت از دست رفت
به مالت نناز به یک شب بنده، به حسنت نناز به یک تب بنده
اشاره به اینکه ثروت و زیبایی دو چیز متزلزل و ناپایدار هستند و نباید مغرور و دلخوش بود
به ماه میگه در نیا من در میام
در مورد کسانی که خیلی از زیبایی خود تعریف میکنند، اما در واقع زیبا هم نیستند و امر بر آنها مشتبه شده. در تعریف زیبایی افراد می گویند
به مرگ گرفته به تب راضی بشه
سختگیری مصلحتی، کسی که برای قبولاندن شرط دلخواه خود شرایط را خیلی سخت و سنگین میگیرد تا بالاخره طرف مقابل به کمتر از آن که در واقع همان خواسته مد نظر است راضی شود
به ناف بستن
به دو معنی: 1- جنس نامرغوب و بدرد نخوری را به کسی غالب کردن 2- متلک یا دشنامی جانانه و تأثیرگذار بار کسی کردن بطوری که تا اعماق وجودش نفوذ کند
به نام من به کام تو
کسی که از اسم و یا موقعیت کس دیگری استفاده کند
به هر سازی رقصیدن
تمکین و اطاعت، هر تکلیف و دستوری را پذیرفتن، انعطاف پذیری
به کس کسونش نمیدم، به همه کسونش نمیدم
حرف پدر و مادر برای بالا بردن ارزش دخترشان در مقابل خواستگارانش
به کک بنده
گدا صفت، کسی که به بی ارزش ترین چیز و کمترین منفعت نظر داشته باشد
بو بردن
مطلع و با خبر شدن از چیز یا کاری مخفی
بوی حلواش می آید
کسی که به پایان عمرش نزدیک بوده و آثار مرگ در او پدیدار شده باشد
بکشید و خوشگلم کنید
کسانی که برای زیباتر شدن حاضرند هر رنج و درد جسمانی را تحمل کنند
بی چاک دهن
بد دهن، کسی که همیشه دهانش به فحش و بد و بیراه باز باشد
بی چشم و رو
نمک نشناس و قدرناشناس
بی مایه فطیره
بدون زحمت و خرج کار پیش نمی رود
بیل زنی باغچه خودت را بیل بزن
به کسی میگویند که در کار خودش وامانده و با دخالت در کار دیگری در صدد اصلاح و راه انداختن کارش برآید
********به وبلاگ من خوش آمدید*********
خدایا مرا ببخش / مرا فهمی ده تا فرامین وحکمت هایت را درک کنم/ و مرا فرصتی دیگر برای بهتر بودن ده تا دستهاو زبان تو شوم .
آمین یا رب العالمین