ترجمه: امام حسین علیه السلام زمانى که کشته شد آب خواست ولى به او ندادند و با زبان تشنه کشته شد و نزد خدا رفت و خداوند او را از نوشیدنى بهشتى سیراب ساخت. او را آن چنان ، سر بُریدند و خانواده اش را به اسارت بردند و در حالى سرهایشان باز بود با مَرکب هاى بدون جهاز و پالان حرکتشان دادند تا وارد دمشق شدند در حالى که سرِ حسین علیه السلام ، در میانشان بر بالاى نیزه بود . هرگاه یکى از آنان با دیدن سر مى گریست ، نگهبانان ، او را با تازیانه مى زدند . اهل ذمّه ، در بازار دمشق براى تماشاى آنان ، صف کشیده بودند و به صورتشان ، آب دهان مى انداختند تا این که بر درِ کاخ یزید ، متوقّف شدند .
یزید ، دستور داد تا سر حسین علیه السلام را بر در بیاویزند ، در حالى که خانواده امام علیه السلام در اطرافش بودند . همچنین ، نگهبانانى را بر آن گماشت و دستور داد که : هرگاه یکى از آنان گریست ، او را بزنید .
آنان ، همچنان ماندند ، در حالى که سر حسین علیه السلام در میان آنها به مدّت نه ساعت ، در روز آویزان بود . اُمّ کلثوم ، سرش را بلند کرد و سرِ حسین علیه السلام را دید و گریست و گفت : اى پدر بزرگ (منظورش پیامبر خدا صلى الله علیه و آله بود)! این ، سرِ حبیب تو حسین است که آویزان شده است .
سپس گریست . یکى از نگهبانان ، دستش را بالا برد و به صورت اُمّ کلثوم زد که به تمامى صورت او آسیب زد . در دَم ، دست نگهبان ، از کار افتاد
********به وبلاگ من خوش آمدید*********
خدایا مرا ببخش / مرا فهمی ده تا فرامین وحکمت هایت را درک کنم/ و مرا فرصتی دیگر برای بهتر بودن ده تا دستهاو زبان تو شوم .
آمین یا رب العالمین