وقتي که آخرين روزهاي زمستان در حال گذشتن است همه مردم در انتظار فرارسيدن عيد نوروز هستند و با خريد و خانه تکاني به استقبال عيد نوروز ميروند براي ما خيلي مهم است که در لحظه تحويل سال و آغاز سال نو همه جاي خانه تميز و مرتب باشد. بعضي ها آنقدر درگير کارهاي عيد ميشوند که فراموش ميکنند در واقع اين بهار است که با خود نوروز را مي آورد و از آمدن بهار غافل ميشوند بله بهار @ بهار فصل گل و جوانه است در اين فصل مورچه ها از لانه هايشان بيرون مي آيند و درب خانه هايشان را تميز و مرتب ميکنند و خاکهاي اضافه که همراه باران بصورت گل و لاي وارد لانه شده را بيرون مي ريزند و کم کم شروع ميکنند به جمع آوري آذوقه براي فصل پاييز و زمستان با آمدن بهار هوا گرم و گرم تر ميشود و کم کم بايد لباسهاي زمستاني را بشوييم و تا کرده و در گنجه قرار دهيم تابراي زمستان بعدي آماده باشند. وقتي تعطيلات نوروز فرار ميرسد همه به ديدار بزرگتر ها ميروند و بعد از آن بزرگتر ها به بازديد کوچکتر ها ميروند و اين رسم بسيار خوبي است که ما از آن آداب احترام به بزرگتر را ياد ميگيريم. معمولا بزرگتر ها به بچه ها عيدي ميدهند و بچه ها از گرفتن عيدي خيلي خوشحال ميشوند در فصل بهار و عيد نوروز همه لباس نو به تن ميکنند و بيشتر مردم خوشحال هستند ولي مانبايد فراموش کنيم که قبل از عيد به فقرايي که ميشناسيم کمک کنيم تا آنها هم بتوانند لباس نو و آجيل و شيريني بخرند و خوشحال شوند بهار فصل چاقاله بادام و گوجه سبز است در اواخر فصل بهار زرد آلوها و بعضي ميوه هاي ديگر ميرسند و گندم زارها کمکم زرد ميشوند و آماده درو کردن ميشوند. فصل بهار به ما چيزهاي زيادي مي آموزد که ما ميتوانيم با دقت در طبيعت و همچنين دقت در آداب و رسوم نوروز آنها را ياد بگيريم در فصل بهار بارانهاي بهاري مي بارد و ردوخانه ها پر از آب ميشوند و گل آلود ميشوند در اواخر بهار فصل امتحانات فرا ميرسد و در خرداد ماه همه ما سرگرم درس خواندن براي امتحانات آخر سال ميشويم تعطيلات نوروز فرصت مناسبي براي دوره کردن درسها است تا بتوانيم در پايان سال تحصيلي نمرات خوبي بگيريم و در آينده موفق باشيم. در فصل بهار بچه گنجشکها به دنيا مي آيند و ميوه درختان توت ميرسد و مردم در پارکها مشغول چيدن توت ميشوند ما بايد در طول سال تحصيلي و مخصوصا در فصل بهار درس هايمان را مرور کنيم تا بتوانيم نتيجه خوبي بگيريم و با خيال راحت تعطيلات تابستان را شروع کنيم در فصل بهار روزها بلند ميشوند و شبها کوتاه تر ميشوند مردم در اين فصل کم کم کولر ها را راه مي اندازند و در بعد از ظهرهاي گرم و ساکت بهاري صداي کولر هاي آبي به گوش ميرسد و به ما ياد آوري ميکند که تابستان در راه است
***********************************
انشاء دوم در مورد بهار :
بهار اولین فصل ما است. وقتی بهار میرسد همه درختان و برگ ها جانی دیگر پیدا میکنند و زنده میشوند. همه جا در فصل بهار سر سبز میشود و زمین نفسی تازه میکند. ولی پدرم همچنین میگو...ز...د که زمین چند ماهی هم نمیتواند نفس بکشد. ما در خانه هوا تنفس نمیکنم چون پدرم اجازه نمیدهد و در یک کار حرفه ای همه ما را در روز اول بهار مسموم میکند.
وقتی بهار میرسد پدرم قیچی باغبانی را بر میدارد و به جانه درختان می افتد ولی او بلد نیست که چگونه کار کند و بهمین خاطر وقتی اعصبانی میشود درخت بیچاره را با تبر به زمین می اندازد. یکبار با قیچی باغبانی (برای بریدن شاخه های اضافی استفاده میشود) گوش خود را به زمین انداخته بود.
فصل بهار بعد از فصل زمستان در این فصل تمامی برف ها آب میشوند. خانه ما خراب است و آب از بالای سقف چکه میکند پدرم 10 سال است میخواهد آنجا را درست کند ولی هر وقت درست میکند خانه به سرمان خراب میشود و مجبور میشویم در فصل تازه خانمان را دوباره درست کنیم.
من فصل بهار را دوست ندارم ؛ در فصل بهار امتحانات خرداد ماه را در اردیبهشت ماه از ما میگیرند و معلمان دهن ما را تک تک سرویس میکنند ، در امتحان ریاضی سوال عربی میدهند.
در فصل بهار میوه های تازه و جدیدی به بازار می آید ولی پدرم میگوید میوه های بهار سمی هستند و نباید آنها را خورد. من میدانم که ما فقیر هستیم و پول خرید میوه ها را نداریم ، در مدرسه همه بچه ها عینه گاو و گوسفند میوه و غذا میخورند و من هم عینه بز به آنها نگاه میکنم. پدرم یکبار یک کیلو سیب خریده بود که همه آنها را در راه خورده بود و نایلون آنها را بهمراه آشغال هایشان را برای ما آورده بود و مادرمم با چماق دستی اش به جان پدرم افتاد و او را سیاه و کبود کرد. پدرمم که دید زورش به مادرم نمیرسد کمربند را در آورد و افتاد به جونه من و تا صبح مرا زد. دیگر سیاه و کبود نشده بودم ، فلج شده بودم.
من در تمامی فصل ها کتک میخورم ، اما در بهار کتک های سنگین تری میخورم و بهمین خاطر بهار را دوست ندارم. یکبار با پدرم در این فصل به قاچاق درخت رفته بودیم. پدرم تا خواست تبر را بزند باغبانان رسیدند و پدرم را گرفتند و تا صبح زدند ، من هم بچه بودم و زورم به آنها نمیرسید و داشتم پدرمم را تشویق میکردم پدرم به باغبانان گفت جان مادرتون یه لحظه صبر کنید. آنها نیز صبر کردند و در همین موقع بود مثله عقاب بر روی من فرود آمد و من را عینه خر زد طوری میزد که باغبانان خودشان به رحم آمده بودند و تعدادی درخت به پدرم دادن تا مرا از دست او نجات بدهند.
پدر من خیلی مرده مهربانی هست من میدانم که وقتی اعصبانی میشود مرا میزند. پدرم مرا دوست ندارد ولی من او را دوست دارم او مرد خیلی خوبی هست. پدرم را در بهار سال قبل به عنوان توله سگ بزرگ گرفته بودند و امسال نیز او را به زندان انداختند. ما در بهار روز خوشی نمیبینیم. من بهار رو دوست ندارم ؛ دوست ندارم ، دوست ندارم
***********************************
انشاء سوم در مورد بهار :
من انشایم را بان نام خدا آغاز می کنم و با یاد خدا پایان می کنم
ما هر فصلی را به خصوصیت خود می شناسیم مثلا پاییز فصل رنگارنگ و برگ ریزان زمستان فصل سرما و سفیدی زمین و تابستان فصل باربرشدن درختان اما در این میان فصلی زیباتر از همه اینها وجود دارد که گلها و درختان از خواب بیدار می شوند، نوروز فرا می رسد شب می رود و مشعل خدایی می دمد این فصل، فصل زیبای بهار است که در آن گل ها غنچه می دهند و درختان شکوفه می دهند و هر جا پر از زیبایی و قشنگی طبیعت است زمین جان تازه می گیرد و حیوانات و انسان ها در بین خود جشن می گیرند.
پرنده های مهاجر که در زمستان کوچ کرده بودند دسته دسته پدیدار می شوند و هر وقت ما آنها را در آسمان مشاهده می کنیم زیبایی را بیشتر درک می نماییم و هر جا می رویم قشنگی گل های بهاری را مشاهده می کنیم و در این میان ما باید از شهیدان راه اسلام تشکر کنیم و برای آنها دعا کنیم چون آن ها بودند که از سرزمین ما دفاع کردند و حال این شادی ها را برای ما خریدند.
********به وبلاگ من خوش آمدید*********
خدایا مرا ببخش / مرا فهمی ده تا فرامین وحکمت هایت را درک کنم/ و مرا فرصتی دیگر برای بهتر بودن ده تا دستهاو زبان تو شوم .
آمین یا رب العالمین