«عبدالباسط» نامی است که برای هر مسلمان در سراسر جهان و به خصوص برای هر ایرانی، آشنا و پرآوازه است. نام عبدالباسط چنان با قرآن عجین شده که هرگاه یادی از او میشود ناخودآگاه صوت زیبا و ترنم دلنشین آیههای نور به ذهن تداعی میکند. صدای عبدالباسط حقیقتاً زینت قرآن است که بر طبق حدیث مشهور هر چیزی زینتی دارد و زینت قرآن صدای زیباست. صوت سحرانگیز عبدالباسط موهبتی آسمانی بوده که خداوند به این بنده صالح خود ارزانی داشته، و همین امر او را از سایر قاریان متمایز کرده است. طراوت، زنده بودن، زیبایی، گرمی و برخورداری از حس و حال معنوی از ویژگیهای صوت این استاد بزرگ است.
شنیدن نغمه دلاویز و سرمست کننده او چنان میکرد که صدها نفر از مسیحیان و پیروان سایر ادیان را به اسلام کشاند و خیلیها را هم با قرآن آشتی داد.
تلاوتهای ماندگار استاد هر یک چراغ پرفروغی است که تلألۆ آن دلهای زنگار گرفته و غفلتزده را طراوتی دوباره میبخشد و در میان آنها، تلاوت سوره حشر او الحق که میراثی جاودانه گشته است.
اگرچه قاریان مشهور دیگر قرآن، کم و بیش از صدای دلنشین و جذابی برخوردارند و محبوبیتی فراوان در میان مسلمانان به دست آوردهاند اما به جرأت و بی هیچ اغراقی میتوان ادعا کرد که عبدالباسط سرآمد همه قاریانی است که تاکنون با صدای خوش به تلاوت پرداختهاند. حال با این عظمت و محبوبیت وقتی بشنوی که فرزند این نابغه بینظیر برای اولین بار قدم به خاک ایران گذاشته است طبیعتاً اشتیاق وصف ناپذیری به انسان دست میدهد که او را از نزدیک ببیند و درباره پدر از او سۆال کند. همین شور و شوق ما را نیز واداشت که به دیدار او برویم و طی گفتوگویی مفصل پاسخ خیلی از سۆالات خود را از او بگیریم. برای این کار لازم بود با دستاندرکاران میزبانی ایشان - که برادران معاونت اجتماعی ناجا بودند- هماهنگی میکردیم که از یک هفته قبل، ارتباط و هماهنگی با آنان برقرار شد... ساعات پایانی آخرین شب حضور ایشان در ایران زمانی بود که طبعاً با خستگی فراوان استاد همراه بود؛ آن هم به مدت نیم ساعت و در سالن عمومی هتل و به هنگام صرف چای. فرزندی که خود 37 سال دارد و صاحب دو فرزند پسر و دختر، به نامهای یوسف و یمنی است.
¤ وقتی در برابر فرزند نابغه تلاوت قرآن یعنی استاد عبدالباسط بنشینی نخستین چیزی که به ذهنت خطور میکند این است که فرزند درباره پدر صحبت کند و پیرامون عوامل موفقیت و راز و رمز ماندگاری او داد سخن دهد و روح تشنه ما را سیراب نماید:
-مرحوم شیخ عبدالباسط مردی بی تکلف و عادی بود. او قرآن را در ده سالگی در شهر خود ارمنت از توابع استان قنا در جنوب مصر حفظ کرد. استادش محمد سلیم حماد نام داشت. او وقتی قرآن را حفظ کرد بسیار مورد تشویق استاد قرار گرفت. ایشان تا سن 20 سالگی در شهرهای اطراف ارمنت تلاوت قرآن میکرد. در سن 20 سالگی به همراه پدرش به مرقد حضرت زینب در قاهره میرود و در آنجا پدر از او میخواهد تبرکاً پنج دقیقه قرآن تلاوت کند، اما پنج دقیقه او چنان با شور و حال و استقبال حاضران مواجه میشود که این مدت، یک ساعت و نیم طول کشید. پس از آن روز از رادیو مصر با او تماس میگیرند و میخواهند که با آنها همکاری کند تا صدایش به گوش جهانیان برسد. شیخ عبدالباسط در ابتدا نسبت به قبول این پیشنهاد مردد بود و ترجیح میداد که در شهر و روستای خود مشغول زندگی باشد زیرا زندگی در قاهره را بسیار دشوار میدانست اما آخرالامر به عنوان قاری قرآن در رادیو مصر مشغول به کار شد و از آن زمان به بعد شهرت عبدالباسط تمام آفاق جهان را در برگرفت.
¤ چرا تلاوتهای استاد عبدالباسط این قدر دلنشین و لذت بخش است؟
-او قرآن را از جان و دل تلاوت میکرد و تلاوت او، خالص برای خدا بود. او در زمینه قرآن تقوای خدا را مراعات میکرد یعنی قرآن را برای قرآن میخواند و مسلم است که اگر سخنی از دل برآید لاجرم بر دل نشیند و در یک کلام او در تلاوتهایش خالص برای خدا قرائت میکرد. او در تلاوتها به دنبال کسب رضایت شنونده نبود بلکه فقط رضای خدا را جستجو میکرد و تلاوت او با اخلاص عجین بود.
علت دیگر این گیرایی و دلنشینی، موهبت خاصی است که خداوند به ایشان عطا کرده بود و آن صدای زیباست که منحصر در ایشان بود. آن مرحوم سعی داشت در تلاوتها صدایش به حد اعلا که در اصوات موسیقی به آن «سوپرانو» گفته میشود برسد.
¤ تعامل و رفتار ایشان در خانه و با خانواده، به خصوص در رابطه با قرآن و حفظ و تلاوت آن چگونه بود؟
-هرچند ایشان مشغولیت فراوان داشت و به سفرهای متعدد برای تلاوت میرفت اما به اعضای خانواده اهتمام زیاد نشان میداد. او دوست داشت ما اهل قرآن و قرآنی باشیم ولی هیچ گاه به این کار مجبورمان نمیکرد، او ما را آزاد گذاشته بود که اگر خواستیم قرآن را حفظ کنیم و اگر نمیخواستیم کاری به کارمان نداشت و فقط بر روی آموزش قرآن تاکید داشت و نه حفظ آن. او از معلمی بنام عبدالعزیز بکری (ره) دعوت کرده بود به خانه مان بیاید و به ما قرآن بیاموزد. بکری وقتی به خانه میآمد همه خواهران و برادران ما را جمع میکرد و از بزرگ تا کوچک به ترتیب قرآن میآموخت.
مرحوم پدر با وجود اشتغالات فراوان میدانست که در خانه، چه کسی قرآن میخواند و چه کسی نمیخواند و چه کسی مشغول حفظ قرآن است. آن مرحوم شخصی صاف و ساده دل بود و دائم تبسم بر لب داشت و آن را دوست میداشت. ویژگی او این بود که مردی آرام و ساکت و با طمأنینه بود. اکثراً سکوت میکرد. توکل بالا داشت. وقتی قرآن میخواند دنیا را فراموش میکرد.
او دوست داشت ما اهل قرآن و قرآنی باشیم ولی هیچ گاه به این کار مجبورمان نمیکرد، او ما را آزاد گذاشته بود که اگر خواستیم قرآن را حفظ کنیم و اگر نمیخواستیم کاری به کارمان نداشت و فقط بر روی آموزش قرآن تاکید داشت و نه حفظ آن.
¤ ایشان ناراحت و عصبانی هم میشدند؟
-برخی اوقات، اگر کاری و یا مسئله ای که خارج از چارچوب عقل و منطق بود میدید ناراحت میشدند، اما اغلب متبسم بودند، در حق ما دعا میکردند و ما را به خود نزدیک میساختند.
¤ شنیدن خاطرات از زبان فرزند استاد عبدالباسط درباره پدر بسیار شنیدنی خواهد بود. به برخی از این خاطرات اشاره کنید.
-روزهای شنبه هر هفته ساعت هشت تلاوت پدر از رادیو مصر پخش میشد. در این ساعت همه اعضای خانواده بر سر سفره و کنار هم نزد پدر مینشستیم و به تلاوت ایشان گوش فرا میدادیم. همگی ما به مدت نیم ساعت سراپا گوش میشدیم، هیچ کس تکان نمیخورد و حتی صندلی را هم تکان نمیداد و مرحوم پدر در اثنای پخش تلاوت، سر خود را روی آستینش میگذاشت و به فکر فرو میرفت.
ایشان در منزل با صوت تلاوت قرآن نمیکرد، مگر زمانی که عدهای از خبرنگاران یا مجریان رادیو یا عکاسان در منزل حضور مییافتند. اما عادت همیشگی ایشان این بود که هر روز پس از نماز صبح در اتاق خود قرآن میخواند. من وقتی شش ساله بودم با ایشان به مسجد امام شافعی میرفتم و به تلاوتهای ایشان گوش میدادم.
در برخی مراسم و محافل قرآنی و جشنها که ایشان به تلاوت میپرداختند مردم حاضر از ایشان میخواستند تلاوتش را تکرار کند. من دوست داشتم که در برنامههای تلاوت ایشان همراه پدر باشم، او همواره مرا به تلاوت قرآن تشویق میکرد. به یاد دارم هر وقت در اتاق، قرآن میخواندم و او در اتاق دیگری بود و از حضور ایشان بیخبر بودم، او صبر میکرد تا من به آخر آیه برسم آنگاه وارد اتاق میشد. اگر در اثنای تلاوت وارد میشد من تلاوت را قطع میکردم و او برای اینکه من کارم را کامل تمام کنم پس از تمام کردن آیه به نزدم میآمد، و این خاطره زیبایی برای من است.
در بیشتر اوقات که برنامه تلاوت ایشان به پایان میرسید به هنگام خروج از مسجد یا محفل به خاطر کثرت مردمی که دور و بر ایشان را میگرفتند به سختی میتوانست آن محل را ترک کند.
زمانی که اسرائیل هنوز فلسطین را اشغال نکرده بود ایشان به دعوت مسلمانان آن دیار به فلسطین مسافرت کرد و در محل مسجدالاقصی سوره اسرا را تلاوت نمود. وقتی فلسطین اشغال شد، ایشان دائماً از این موضوع اظهار ناراحتی و تألم میکرد و نسبت به ظلم رفته بر فلسطین ابراز انزجار و بیزاری مینمود و آرزو داشت که بار دیگر بتواند به مسجدالاقصی برود و خاطرات گذشته را تجدید کند و اگر هم خود نتوانست، فرزندانش پا به فلسطین گذاشته و در مسجدالاقصی به تلاوت قرآن بپردازند.
¤ ویژگیهای سبک استاد عبدالباسط چیست؟
-ایشان در شیوه قرائت قرآن مبتکر بود یعنی هیچ گاه از کسی تقلید نکرد، و با موسیقی درونی خود تلاوت میکرد. او سبکی را ابتکار کرد که پیش از او سابقه نداشت. از ویژگی سبک تلاوت ایشان اینکه در اثنای تلاوت، از قواعد موسیقی پیروی نمیکرد که از مقامی به مقام دیگر منتقل شود. زیرا او به عقیده من موسیقی تلاوت را بر طبق قرآن تنظیم میکرد نه قرآن را بر اساس موسیقی، به عبارت دیگر هیچ نغمه معینی وجود ندارد که قرآن بر آن تطبیق داده شود بلکه این قرآن است که موسیقی قرائت بر اساس آن تعیین و تنظیم میشود و شکل میگیرد.
¤ نقش قرآن در زندگی شما چگونه بود؟
-من از کودکی و سن شش سالگی قرآن میخوانم. از زمانی که در دوره ابتدایی درس میخواندم تا پایان تحصیلات دبیرستانی، خواندن قرآن در سر صف دانش آموزان به عهده من بود تا اینکه در سال 2001 (1380) به سفر عمره مشرف شدم و پس از بازگشت، شروع به حفظ قرآن کردم و این کار را با جدیت و پشتکار دنبال نمودم تا آنکه در سال 2003 (1382) موفق به حفظ کل قرآن به صورت حرفهای شدم. پس از بازگشت از سفر فرانسه درخواست خود را به وزارت اوقاف مصر دادم و از سوی وزارت به عنوان قاری رسمی مسجد سیدی حسن انور انتخاب شدم.
وقتی فلسطین اشغال شد، ایشان دائماً از این موضوع اظهار ناراحتی و تألم میکرد و نسبت به ظلم رفته بر فلسطین ابراز انزجار و بیزاری مینمود و آرزو داشت که بار دیگر بتواند به مسجدالاقصی برود و خاطرات گذشته را تجدید کند و اگر هم خود نتوانست، فرزندانش پا به فلسطین گذاشته و در مسجدالاقصی به تلاوت قرآن بپردازند.
¤ آیا تاکنون به کشورهای خارجی برای تلاوت سفر کردهاید؟
-وقتی شروع به کار تلاوت کردم اولین سفرم به کشور فرانسه بود که به دعوت مسلمانان آنجا در هفت استان این کشور به تلاوت قرآن پرداختم. پس از تعیین شدنم به عنوان قاری رسمی مسجد سیدی حسن به ترکیه و چند کشور دیگر که مسلمانان در آنها حضور دارند سفر کردم.
¤چطور شد که تصمیم گرفتید برای اولین بار به ایران سفر کنید؟
-من دعوتنامهای از طریق سفارت ایران در قاهره دریافت کردم. در ابتدای امر در مورد سفر به ایران مردد بودم چون تاکنون به این کشور سفر نکرده بودم اما به حمدالله خداوند توفیق داد که به جمهوری اسلامی ایران بیایم و به اعتقاد من این یک فرصت بزرگی برایم است که با برادران مسلمان خود در ایران دیدار کنم. من با اقبال زیادی از سوی جوانان برای شنیدن قرآن مواجه شدم و حافظان و قاریان مجد و کوشایی را دیدم.
¤ قبل از سفر به ایران چه ذهنیتی از ایران داشتید و چرا برای آمدن مردد بودید؟
-من شناخت عینی دقیقی از ایران نداشتم اما پس از آمدن دیدم قرآن در این کشور مورد تکریم و احترام است و ماشاءالله تعداد زیاد و قابل توجهی از قاریان و حافظان و نمازگزاران در این کشور وجود دارند و این مسئلهای افتخارآمیز است و من هرگز چنین چیزی را پیشبینی نمیکردم.
¤ ارزیابی شما از قاریان ایرانی از لحاظ فن قرائت و صوت و لحن چگونه است؟
- من دیدم اکثر قاریان ایرانی از قراء مصری تقلید میکنند. این مسئله اشکالی ندارد اما باید تلاش کنند در آینده خودشان دارای سبک و روش خاصی شوند؛ ولی تلفظ حروف آنان بسیار خوب بود.
¤ اصولاً نظر شما در مورد تقلید در تلاوت قرآن چیست؟
-یک قاری در ابتدای شروع به کار با قرآن بایستی قرآن را دوست داشته باشد. پس از آن باید به تلاوت قرآن گوش دهد و مطمئناً در این راه تلاوت قاریانی چند برای او دلنشین خواهد بود و او سعی خواهد کرد از آنها تقلید کند. عدهای هستند که میتوانند به خوبی از قاری الگوی خود تقلید کنند و برخی نمیتوانند چون صدایشان با صدای او همخوانی ندارد. اما همه اینها در آغاز راه است و چند سال هم میتواند ادامه یابد و اشکال ندارد ولی رفته رفته باید راه خود را از او جدا کند و برای خویشتن روش تلاوت خاصی انتخاب کند.
مرحوم پدر دائماً به فرزندانش میگفت او هرچه دارد از حضرت زینب سلام الله علیها است و رمز موفقیت و شکوفایی هنر قرائت او به خاطر حب حضرت زینب و اهل بیت علیهم السلام بوده است.
¤ شرایط موفقیت یک قاری قرآن را در چه میبینید؟
-باید گفت هیچ قاری نمیتواند مانند دیگری شود و هر یک روش و بهره خاص خود را دارد اما به نظر من یک قاری در ابتدای امر باید یک حافظ کل قرآن باشد و هر روز صفحاتی چند از آن را مطالعه و مراجعه کند و شرط اساسی دیگر این است که در تلاوتهایش برای خدا اخلاص داشته باشد، رضای خدا را مدنظر قرار دهد و کسب رضای خلق برای او اهمیت نداشته باشد.
¤ آیا فرزندان قاریان مشهور مصری توانستهاند راه پدران خود را ادامه دهند؟
- این مسئله یک مسئله ژنتیکی است، اما لازمه این کار این است که اولاً فرزند یک قاری به قرآن و تلاوت آن عشق بورزد و علاقمند باشد و هرگاه حب قرآن و حب تلاوت با هم جمع شد و از موهبت الهی صوت و لحن زیبا هم برخوردار گردید، در آن صورت است که میتواند جا پای پدر گذاشته و از او این روش را به ارث ببرد.
¤ از میان فرزندان استاد عبدالباسط چرا یاسر به طور رسمی وارد سلک تلاوت و قرائت قرآن در محافل رسمی شده و به عنوان قاری رسمی یکی از مساجد مهم مصر تعیین شده است؟
-من پیش از این، در کار تجارت پوست فعالیت میکردم. شبی مرحوم پدر را در خواب دیدم که در میان جمعی نشسته و قرآن را با یک نفس تلاوت میکند. او در همان خواب روبه من کرد و گفت: باید قرآن را با یک نفس تلاوت کنی (شاید منظورش این بوده که باید مداوم قرآن را بخوانم). پس از آن خواب بود که را و رسم من عوض شد و با خود تعهد کردم که وارد عرصه حفظ و تلاوت قرآن شوم و اکنون جز تلاوت قرآن به کار دیگری نمیپردازم.
¤ پس میتوان نتیجه گرفت که یاسر توانسته است پا جای پـای پدرش عبدالباسط بگذارد و از او دنباله روی کند؟
-بله، خداوند این توفیق را داده است که عملاً دنباله رو ایشان باشم و این از برکت قرآن عظیم است و به نظر میرسد مرحوم پدرم برای ما زیاد دعا کرده که این توفیق شامل حالمان شده است.
شبی مرحوم پدر را در خواب دیدم که در میان جمعی نشسته و قرآن را با یک نفس تلاوت میکند. او در همان خواب روبه من کرد و گفت: باید قرآن را با یک نفس تلاوت کنی (شاید منظورش این بوده که باید مداوم قرآن را بخوانم). پس از آن خواب بود که را و رسم من عوض شد و با خود تعهد کردم که وارد عرصه حفظ و تلاوت قرآن شوم و اکنون جز تلاوت قرآن به کار دیگری نمیپردازم
¤ شنیدهام که مصریها به اهل بیت پیامبر علیهم السلام ارادت قلبی زیادی دارند و آنان را بسیار دوست میدارند.
-ما همگی مزار اولیای صالح را زیارت میکنیم، از مزار رأس الحسین علیه السلام تا دیگر اولیای الهی و حتی اولیاء بزرگان غیر منسوب به اهل بیت.
ما ایام ولادت حضرت حسین و حضرت زینب و حضرت نفیسه و رقیه و حسن انور را جشن میگیریم و بسیاری از قاریان مصری علاقمند هستند که در این مناسبتها به تلاوت قرآن بپردازند. شاید تعجب کنید که مرحوم پدر یکی از علاقمندان و عاشقان اهل بیت علیهم السلام بود و چنانکه ابتدا گفتم مرحوم پدر زمانی که 20 ساله بود به اتفاق پدرش عازم حرم حضرت زینب سلام الله علیها میشود، در آنجا از او میخواهند که به تبرک این مکان شریف ایشان نیز ده دقیقه قرآن تلاوت کند اما تلاوت استاد عبدالباسط چنان جمعیت را منقلب میکند و شور و ولوله در آنها ایجاد مینماید که تا یک ساعت و نیم به طول میکشد. از آن پس بود که رادیو و مطبوعات به سراغ او آمدند و ایشان دارای آوازه جهانی شد. مرحوم پدر دائماً به فرزندانش میگفت او هرچه دارد از حضرت زینب سلام الله علیها است و رمز موفقیت و شکوفایی هنر قرائت او به خاطر حب حضرت زینب و اهل بیت علیهم السلام بوده است.
(در اینجا به یاد سخن یکی از همراهان یاسر عبدالباسط میافتم که میگفت در جریان سفر به ایران گرایشات اهل بیتی ایشان کاملاً مشهود بود، به طوری که وقتی او را به مشهد بردیم تا در محفل انس با قرآن که در مهدیه مشهد برقرار بود به تلاوت بپردازد او پیش از آنکه وارد مهدیه شود رو به بارگاه امام رضا علیه السلام کرد و نسبت به آن حضرت ادای ادب و تحیت و احترام کرد و پس از مراسم نیز راهی زیارت امام رضا علیه السلام شد و در حرم مطهر دو بار نماز خواند و برای پدرش دعا کرد. او نسبت به این همه عظمت و احترام و تکریم نسبت به امام معصوم از سوی زائران حاضر در حرم ابراز شگفتی میکرد. او همچنین سۆالاتی در مورد امام علی و حضرت زهرا و سایر ائمه معصومین علیهم السلام مطرح میکرد که پاسخهای لازم به او داده میشد.)
¤ هرچند ما سۆالات متعدد دیگری نیز داشتیم که میخواستیم از او بپرسیم اما فشار اطرافیان و میزبانان استاد و اظهار خستگی ایشان ما را از ادامه این گفتوگو ناکام گذاشت اما ایشان به ما وعده داد که در سفر بعدی با زمان بیشتر به گفتوگو بپردازد و من او را تا اتاق محل استراحتش در طبقه دهم هتل لاله تهران بدرقه كردم در حالی که ساعت 30/1 بامداد را نشان میداد.
شبكه تخصصی قرآن تبیان
منبع: کیهان
زندگینامه استاد عبد الباسط محمد عبد الصّمد
استاد عبدالباسط محمد عبدالصّمد در سال 1927 در روستای المزاعزه یكی از توابع شهر اَرمنت در استان قنا در جنوب مصر متولد شد، او در مكانی پاك كه به امر قرآن كریم از حیث حفظ و تجوید اهتمام می شد متولد شد.
جدّ او استاد عبدالصمد از مردان با تقوا و از حافظان قرآن كه از نظر حفظ قرآن كریم و تجوید و احكام آن مردی متمكّن بود، و پدر بزرگِ مادری او عارف بالله استاد جلیل ابو داود صاحب مقام مشهور و معروف در شهر ارمنت، می باشد، اما پدرش استاد عبدالصمد یكی از مدرّسین حفظ و تجوید قرآن كریم بود، دو برادر او محمود و عبدالحمید در آموزشگاه (مكتب) قرآن را حفظ می كردند و برادر كوچك آنها عبدالباسط هم در سن 6 سالگی به ایشان ملحق گردید.
این كودك با استعداد به مكتب استاد امیر در ارمنت ملحق شد و استاد به بهترین وجه از او استقبال كرد چرا كه آثار مهارتهای قرآنی را (كه با شنیدنِ تلاوت قرآن در شب و روز و صبح و شام برای او حاصل شده بود) در او دیده بود، استاد او خیلی از امتیازات و استعدادها را در شاگرد مستعدش می دید كه او را از سایرین ممتاز می ساخت مانند سرعت فراگیری، هوش و ولع شدید در تبعیت از استاد، و دقت در خوب اداء كردن مخارج الفاظ و وقف و ابتداء و صوت زیبایی كه گوشها را با شنیدن و یا گوش دادن به آن می نواخت…
استاد عبدالباسط در گفتگوهای خود گفته است:" 10 ساله بودم كه حفظ قرآن كریم را در خلال این مدت به پایان بردم و مانند نهری روان از زبانم جاری می شد، پدرم كارمندی در وزارت نقل و انتقال و پدر بزرگم از علماء بود … من از ایشان راهنمایی خواستم كه قرائتها را چگونه فرا گیرم و آنها مرا به شهر طنطا در شمال مصر راهنمائی كردند تا به دست استاد محمد سلیم علوم قرآن و قرائات را فرا گیرم اما مسافت میان ارمنت كه یكی از شهرهای جنوب مصر است تا طنطا در شمال بسیار دور بود ولی موضوع، موضوع آینده و برنامه ریزی برای آن بود، این بود كه برای سفر آماده شدم اما یك روز مانده به رفتنم به سوی طنطا از آمدن استاد محمد سلیم به ارمنت مطلع شدیم، او آمده بود تا كلاسی برای آموزش قرائات در مدرسه دینی ارمنت بر پا كند اهالی ارمنت استقبال شایسته ای از او كردند و پیرامونش حلقه زدند چرا كه ایشان می دانستند این مرد كیست و قدرت او در علم و قرآن را می دانستند و گویی قضا و قدر او را در زمان مناسب به سوی ما روانه كرده بود اهل بلاد گروهی را با عنوان (اصفون المطاعنه) برای حفظ قرآن، تشكیل دادند بنابراین استاد، علو م قرآن و قرائات را آموزش می داد و قرآن كریم را تحفیظ می نمود، من به آنجا رفته و قرآن را نزد او دوباره مُرور كردم و متن شاطبیه كه متنی مخصوص به علم قرائات هفتگانه است را حفظ كردم."
پس از این كه استاد عبدالباسط به سن 12 سالگی رسید از هر شهر و روستا در استان قنا و مخصوصاً از جانب اصفون المطاعنه به كمك استاد سلیم ـ كه از عبدالباسط به هر جا كه می رفت تعریف، میكرد ـ دعوتهایی به سوی او روانه شد، چرا كه گواهی استاد سلیم نقطه اطمینان همه مردم بود.
زیارت ازمزار بانو زینب سلام الله علیها در سال1950 به زیارت آل بیت رسول الله صلّی الله علیه و آله و سّلم و عترت طاهرینش رفت، آنچه باعث این امر شد محفلی بود كه به مناسبت ولادت زینب كبری سلام الله علیها بر پا شده بود، بانیان این محفل جمعی از بزرگانی از مشاهیر قاریان مانند استاد عبدالفتاح الشعشاعی، استاد مصطفی اسماعیل، استاد عبدالعظیم زاهر و استاد ابوالعینین شُعیشَع و غیر ایشان ازنخستین قرّاء رادیو بودند… پس از گذشت نیمی از شب و در حالی كه مسجد زینبیه از گروه انبوه محبین آل البیت علیه السّلام كه از هر نقطه آمده بودند موج می زد، یكیاز نزدیكان عبدالباسط از مسئولین مجلس اجازه خواست تا این جوان با استعداد،10 دقیقه ای را به تلاوت بپردازد، او اجازه داد و قاری جوان از سوره احزاب در میان جمعیتی با این كثرت شروع كرد… سكوت همه جای مسجد را فرا گرفت و همه دیده ها به این قاری كوچك جلب شد كه با جرأت در جایگاه قاریان بزرگ نشسته است… اما سكوت دقائقی بیش طول نكشید و تبدیل به فریادهایی شد كه مسجد را میلرزاند،(الله اكبر)،(ربنا یفتح علیك)… كه این فریادها مستقیماً از دل برمی خواست، و به جای10 دقیقه قرائت به یك ساعت و نیم ادامه پیدا كرد، حضّار تصور می كردند كه ستونها و دیوارهای مسجد هم با آنها هم صدا شده اند و گویی كه صدای سنگها را می شنیدند كه تنزیه و تسبیح می گفتند.
معرفی عبدالباسط به رادیو با پایان یافتن سال 1951 استاد ضباع از عبدالباسط خواست تا برای قرائت در رادیو اقدام كند ولی عبدالباسط با توجه به ارتباطش با مردم صَعید و نیز به جهت این كه رادیو یك برنامه خاص و منظمی را می طلبد مایل بود كه این قضیه را به آینده واگذار كند امّا از آنجا كه خواست و برنامه های الهی ما فوق همه اراده ها و برنامه ها است استاد ضباع نواری را كه عبدالباسط در روز ولادت زینب كبری سلام الله علیها خوانده بود، كه بسیار اعجاب برانگیز هم بود، به هیئت داوران رادیو داد و همگان از اداء قوی و صوت عالی او تعجب كردند … و به هر حال در سال 1951 عبدالباسط به رادیو راه یافت تا یكی از ستارگان درخشنده در آسمان تلاوت باشد، پس از به دست آوردن این شهرت در طول چند ماه، عبدالباسط ناچار بود كه سر پناهی در قاهره بر پا كند و همراه با خانواده اش كه ایشان را از صعید منتقل كرده بود در جوار فرزند رسول خدا زینب سلام الله علیها اقامت كند بانویی كه مسبب شهرت و ملحق شدنش به رادیو شده بود و به قول میلیونها نفر از مردم او را چون موهبتی به اسلام و مسلمانان هدیه كرده بود، با ملحق شدن او به رادیو اقبال مردم برای خرید گیرنده های رادیویی زیاد شد و در اكثر خانه ها گسترش یافت و هر كس در یك روستا یا یك منطقه رادیویی داشت، صدای آن را بلند می كرد تا همسایگان هم صدای او را بشنوند بالاخص در روزهای شنبه مضافاً به این كه محافل خارجی او هم مستقیم بر امواج رادیو پخش می شد.
دیدار از كشورها از سال 1952 در ماه مبارك رمضان و یا غیر رمضان مسافرتهای او به دورترین نقاط عالم شروع شد، حتی بعضی از دعوتهایی كه از او می شد به مناسبت برگزاری یك محفل نبود بلكه از او دعوت می شد تا در آن كشور حضور داشته باشد و هنگامی كه سوال می شد به چه مناسبتی از استاد دعوت كرده اید؟ می گفتند: كه محفل به خاطر ایشان برگزار شده است چرا كه هنگامی كه استاد در یك محفلی حضور دارد فضائی از سُرور و شادی در آن مكان حاكم می گردد … این قضیه از استقبال كشورهای مختلف جهان از او در چهار چوب استقبالهای رسمی و دولتی و یا مردمی معلوم می شود … رئیس جمهور كشور پاكستان در فرودگاه به استقبال او آمد او را ملاقات كرده و با او مصافحه نمود، در جاكارتا در كشور اندونزی در بزرگترین مساجد آنجا به تلاوت قرآن كریم پرداخت در حالی كه هر گوشه مسجد از حاضرین پر شده بود و جمعیت با مسافت یك كیلومترمربع به خارج مسجد كشیده شده بود و در میدانِ مقابل مسجد بیش از250 هزار مسلمان تا صبح در حالی كه سر پا ایستاده بودند به صدای او گوش می داند… از میان كشورهائی كه عبدالباسط به آنجا سفرنمود هند است ، او به مسافرت به كشورهای عربی و اسلامی بسنده نكرد، بلكه شرق و غرب و شمال و جنوب عالم را پیمود تا در همه نقاط به مسلمانان دست پیدا كند… ازمشهورترین مساجدی كه در آن به تلاوت پرداخته است، مسجدالحرام در مكه، مسجد نبوی(ص) در مدینه منوره، مسجد الاقصی در قدس، مسجد ابراهیمیعلیه السّلام در فلسطین و مسجد اَموی در دمشق و مساجد مشهورآسیا، آفریقا، ایالات متحده، فرانسه، لندن، هند و اكثر كشورهای جهان بوده است هیچ روزنامه رسمی و یا غیر رسمی از عكس و نوشته هایی كه بر اسطوره بودن او دلالت دارد و مستحق تقدیر و احترام است، خالی نیست.
بیماری و وفات مرض قند در او شدت گرفت، اما او با تناول غذاها و نوشیدنی های مختلف با این بیماری به مبارزه میپرداخت، ولی با اضافه شدن التهاب كبدی، دیگر توان مقاومت در برابر این دو مرض را نداشت، او را به بیمارستان دكتر بدران در جیزه بردند، اما اطباء به او توصیه كردند كه برای معالجه به لندن برود، او به آنجا رفت اما پس از اقامت یك هفته ای در آنجا از پسرش ابن طارق كه همراه او بود خواست كه او را به مصر برگرداند و گویی كه احساس كرده بود كه روزگار عمر سپری شده است و وقت لقاء خداوند نزدیك شده و براستی زندگی جز ساعتی نیست كه به زودی می گذرد، روز وفات او به مَثابه صاعقه ای بود كه بر قلوب میلیونها مسلمان در هر مكانی از دنیا وارد آمد، هزاران نفر از دوستداران صدا، اداء، و شخصیت او با تمام اختلاف زبان و … جنازه او را تشییع كردند، در این تشییع همه سفراء كشورهای جهان به نیابت مردمشان حضور داشتند، و چون عبدالباسط سبب پیوند و علاقه در بین بسیاری از مردم در كشورهای مختلف بود روز30 فوریه در هر سال روز تكریم از این قاری بزرگ اعلام شد تا مسلمین به روز30/11/1988 در یاد داشته باشند؛ روزی كه او از میان ما رفت و از زندگی این دنیا به زندگی جاودانی پیوست.
********به وبلاگ من خوش آمدید*********
خدایا مرا ببخش / مرا فهمی ده تا فرامین وحکمت هایت را درک کنم/ و مرا فرصتی دیگر برای بهتر بودن ده تا دستهاو زبان تو شوم .
آمین یا رب العالمین